داستان غم انگیز انحراف مهدویت به نفع استعمار – قسمت دوم

به نام خدا

 

     در قسمت پیشین به انحرافی اشاره کردیم که یکی از فرقه های اخباری در اندیشه پیشرو انتظار مذهب شیعه ایجاد کرد . بد نیست یادآور شویم که به طور کلی انتظار به عنوان اصلی اساسی و تحول آفرین در مذهب شیعه شناخته می شود ؛  به طوری که حتی کارشناسان صهیونیست در کنفرانسی برای بررسی قدرت تشیع اعلام کردند که شیعه با حسین ( ع) قیام می کند و با مهدی (ع) این قیام را حفظ می نماید . اگر چه این اندیشه را منابع صهیونیستی عنوان کرده اند اما کاملا واقعی و صحیح است ، رمز تداوم مقاومت شیعه در برابر ظلم در تمام طول تاریخ در اصل اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان نهفته است . این عقیده ارتباطی تنگاتنگ با اصل عدل در شیعه دارد و مجاهدان شیعه در عصر غیبت همواره برای مبارزات عدالتخواهانه خویش بر ضد ظالمان زمان به نامهای حسین ومهدی تمسک جسته اند.

    استفاده از اندیشه مهدویت و تاثیر اعتقاد به آن ، بر خلاف آنچه گروهی می پندارند ،  به عصر حاضر خلاصه نمی شود  ، این اصل درتمام طول تاریخ پر فراز و نشیب شیعه همواره پرچم حق و راه حقیقی مبارزه را فراروی شیعه به اهتزاز درآورده است . شاید همه ما داستان نهضت سربداران خراسان و اعتقاد آنها به مهدویت را بارها شنیده باشیم .

     به همین علت استعمار که خود را در برابر اصلی احیاء شده به نام انتظار می بیند به هر ترفند و نقشه ای برای مبارزه با آن دست می یازد .

     پس از مرگ علی محمد شیرازی ، بر اساس وصیتی که هیچ گاه هم نوشته اش دیده نشد ، مرد ساده لوحی به نام یحیی نوری موسوم به صبح ازل رهبری بابیه را بر عهده گرفت ، یحیی برادری داشت فوق العاده زیرک  که بر خلاف برادر خود می کوشید هر روز بر دامنه قدرت خود بیافزاید . از آنجا که یحیی نوری به دلیل مشغله فراوان اندرونی اش !!!! هرگز به امور رسیدگی نمی کرد ، حسینعلی کوشید تا با خالی کردن زیر پای او ، خود شخصا ریاست بابیان را به عهده بگیرد ؛ از طرفی مقارن همین ایام ناصرالدین شاه به دست یکی از بابیان ترور شد و با وجود اینکه ترور وی نافرجام بود اما همین امر منجر به تبعید دسته جمعی بابیان از ایران به عراق گردید (1) و پیروان این فرقه برای مدتها پایگاه خود را در ایران از دست دادند .

     در اندیشه مشوش علی محمد شیرازی قرار بود هزار سال پس از وی شخصی به نام « من یظهره الله »  ظهور کند و جهان را از بدی و زشتی پاک نماید ، اینکه من یظهره الله کیست و چگونه می آید و نامش چیست ؟ هرگز در صحبتهای درهم و برهم او معلوم نشد اما قدر مسلم این بود که وی باستفاده از حروف ابجد نام خودش این تاریخ را درآورده و .... . با تبعید بابیان به عراق ، آنها در بغداد رحل اقامت افکندند و حسینعلی نوری تصمیم جدی خویش را برای صدارت بابیان آغاز کرد ، اما چون قبلا خود او یحیی نوری را جانشین قطعی باب معرفی کرده بود و وکالت اجرایی امور را از سوی او داشت ، نمی توانست خود را جانشین باب بنامد ، به همین دلیل درست در سال دوم صدارت یحیی ، حسینعلی خود را من یظهره الله نامید و اعلام کرد که او همان است که قرار بوده به گفته باب هزار سال بعد ظهور کند !!!!! ظاهرا باب که خود را دارای مقام خدایی هم می دانست کم صبری حسینعلی نوری را نمی دانسته و 998 سال اضافه بر آن افزوده بود !!!!

     به دنبال این ادعا پیروان باب به دو گروه تقسیم شدند ، گروهی به یحیی گرویدند و ازلی خوانده شدند و گروهی که اکثریت را شامل می شدند پیرو حسینعلی – که اکنون خود را بهاءالله لقب داده بود -  شده و بهایی لقب گرفتند . به این ترتیب جریان انحراف در مهدویت شیعه و تلاشهای وسیع استعمار روس و انگلیس به نتیجه رسید و آنها به گمان خوشان سوپاپ اطمینانی برای مهار شیعه ایجاد کردند ، چراکه مقارن همین زمان بود که مرحوم میرزای شیرازی فتوای معروف تحریم تنباکو را صادر کرد و استعمارگران در پرتو این نهضت مهم به عظمت قدرت شیعه پی بردند .

     اما با اعلام این ادعا میان یحیی و حسینعلی درگیری آغاز شد و حتی این درگیری به قتل و غارت نیز انجامید . حاکم عثمانی بغداد که بی خبر از همه جا و بدون توجه به اعتقادات آنها (2)  ، بابیان را شیعه و به قول خودش رافضی می دانست برای رهایی از شر آنان تصمیم گرفت تا ازلیان را به قبرس و بهائیان را به شهر عکا در فلسطین تبعید کند و از اینجا بود که بهائیت وارد فلسطین گردید و برای خود پایگاه ایجاد نموده و هنوز هم به حضور منحوسش ادامه می دهد .

 

حسینعلی نوری کیست ؟

     حسینعلی نوری در اواخر سلطنت محمد شاه در خانواده ای روستایی در منطقه نور مازندران متولد شد و به همین دلیل نوری خوانده می شود . او از برادر خود یحیی بزرگتر بود و علاوه بر آن شمه تیزی در کارهای سیاسی داشت . ارتباط او از همان آغاز با سرویسهای  اطلاعاتی تزار چنان محکم بود که ناصرالدین شاه نتوانست در عمل به  سنت خود در قتل عام دشمنانش ،  چشم زخمی به او برساند . حسینعلی نوری مدت کوتاهی پس از ترور در زندان به سر برد اما با فشار مستقیم سفیر کبیر تزار روسیه و انگلستان آزاد و به همراه بابیان به عراق رفت . جالب است بدانیم او در شمال عراق مدتی به دیانت درویشان بکتاشی (3) گروید ، اما بعد که بارش را از پل گذراند مجددا ً مرید باب گردید . پس از ورود به عکا حسینعلی نوری که اکنون خود را حضرت حق می دانست با یاری کنسول انگلیس در فلسطین دم و دستگاهی راه انداخته و مشغول نوشتن کتابهایی شد که به گفته او وحی الهی بودند . این کتابها امروزه با نام اقدیس و ایقان خوانده می شوند . نوشته های مغلوطی از عربی و فارسی .

     با مرگ او رهبری بهائیان به عهده پسرش عبدالبهاء قرار گرفت که نام او عباس افندی بود ، دوره ریاست او بر بهائیان دقیقا مصادف با دوران جنگ جهانی اول بود ؛ زمانی که صهیونیستها ورود خزنده و نامحسوس خود را به فلسطین آغاز کرده بودند . داستان همکاری بهائیت با صهیونیسم که محور اصلی بحث ما را تشکیل می دهد ، ماجرایی است که در قسمت بعد به تفصیل از آن سخن خواهم گفت .

 

 

 

ادامه دارد

 

پی نوشت :

1-     این ترور را نباید با ترور مجاهد شهید میرزا رضای کرمانی اشتباه گرفت که منجر به اعدام انقلابی ناصرالدین شاه شد . میرزا رضای کرمانی از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی بود که با رشادت تمام به 50 سال ظلم ناصرالدین شاه خاتمه داد . نکته مهم در این مسئله آن است که ناصرالدین شاه پس از این ترور تنها به تبعید بابیان رضایت داد و آنها را بر خلاف عادت مالوف قاجارها قتل عام نکرد ، ماجرای این عفو بعدها برملا شد و نفوذ سفارتخانه های اجنبی را در امور ایران نشان داد ، که در ادامه به آن خواهیم پرداخت .

2-     بابیان مانند بهائیان امروز نفوذی خزنده داشتند . آنها هرگز در برابر عثمانی ها خود را چیزی جدا از مسلمین نشان نمی دادند و شاید علت رنگ عوض کردن و پوست انداختن حسینعلی نوری از فرقه ای به فرقه دیگر به همین علت است .

3-     بکتاشیه به فرقه بزرگی از صوفیان ترکیه امروزی اطلاق می شود که در ارتباط تنگاتنگ با یهودیان فرقه زاهد مابانه دونمه در ترکیه ارتباط داشته و از آن منشعب شده اند . آنها دارای نفوذ فراوانی در سیستم اداری ترکیه اند و امروزه قسمت وسیعی از آنها از اعضای وفادار فراماسونری ترکیه محسوب می شوند . ( برای اطلاعات بیشتر به مقاله یهودیان مخفی و طریقت بکتاشی اثر عبدالله شهبازی که از سایت www.ghafaseh.com به صورت PDF قابل دریافت است مراجعه کنید . علاقه مندان می توانند برای دریافت این مقاله با اینجانب به آدرسی که در انتهای متن آمده مکاتبه نمایند . در جستجوی آموختن و شناختن دشمنان اسلام باشید .)

داستان غم انگیز انحراف مهدویت به نفع استعمار – قسمت اول

 

به نام خدا

 

     جریان بابیه و بهائیه دو جریان شکل یافته در عهد قاجار هستند که بسیاری آنها را به درستی نمی شناسند . اگر از مردم کوچه و بازار درباره آنها سئوال کنید یا چیزی نمی دانند و یا معمولا آنها را وهابیون که یک فرقه خارجی مسلک افراطی در عربستان است و امروز بر این کشور با نام آل سعود حکومت می کند اشتباه می گیرند . اگر چه هر دو مرام ساخته دست استعمار قرن 19 و بویژه انگلیسی هاست ، اما تفاوت این دو بسیار زیاد بوده و اصلا به لحاظ عقیدتی شباهتی به هم ندارند . به طور خلاصه باید گفت وهابیت یک انحراف فرقه ای برگرفته از روحی بیمار و جاه طلب به نام محمد بن عبدالوهاب است که خود را مدافع آیین محمدی (ص) می داند ،اما بهائیت یک انحراف کامل دینی است که در شخصیتی مشابه محمد بن عبدالوهاب اما به مراتب زیرکتر و حسابدانتر به نام میرزا حسینعلی نوری شکل گرفته است .

     امروزه بهائیت بر خلاف وهابیت - که فعالیتی آشکار دارد - در جهان اسلام و به طور کلی تمامی جوامع حرکتی مرموز و خزنده دارد . متاسفانه جوامع اسلامی به دلیل تعامل و مبارزه با غرب ، بیش از سایرین در معرض هجوم مخفیانه این فرقه قرار دارند و مع الاسف اولیا و متولیان دینی و عقیدتی به سادگی از کنار موضوع آنها که به تعبیر امام خمینی ( ره ) یک حزب تمام عیار سیاسی هستند ، گذشته اند و یا آنرا به منزله یک برخورد ساده انگاشته اند ؛ اما باید گفت که نه چنین است . بهائیت در طول فعالیت حدود 150 ساله خود همواره پایگاهی مناسب برای عوامل استعمار بوده است . امروزه گروههای این فرقه در ایران کم نیستند  که همواره کانون توجه رسانه های غربی قرار گرفته و به شدت بر روی آنها برای کوبیدن اسلام و حکومتهای اسلامی تبلیغ و مانور می شود . از طرفی حضور مراکز مذهبی آنها در فلسطین اشغالی – عکا و دامنه کوه کرمل – و همیاری و همکاری آنها با صهیونیستها و پیشتر با انگلیسیها در استعماری بودن حرکتشان شک و شبهه ای باقی نمی گذارد .

     برای شروع بد نیست بگوییم که بهائیت به یک انحراف فکری مربوط اصل انتظار و مهدویت در دوران حکومت محمد شاه قاجار باز می گردد . فرقه شیخیه که توسط شیخ احمد احسائی و مشارکت اخباریون (1) دو آتشه در دوران فتح علی شاه قاجار شکل گرفت اگر چه با کوششها و مجاهدتهای علمای بنام و شجاعی چون شهید ثالث (ره) نتوانست در ایران جایگاهی بیابد ، اما از بطن آن و با تکیه بر تعالیم منحرفش ، علی محمد باب ادعای بابیت امام عصر (عج) ، مهدویت، پیامبری و در نهایت الوهیت نمود . شرایط آن دوره به گونه ای بود که عقب افتادگی علمی و فرهنگی به همراه بحرانهای مالی و قحطیهای ناشی از جنگها و حوادث طبیعی برای هیچ کس مجالی برای مبارزه فکری و عملی با این جریان را باقی نمی گذارد ، به این ترتیب پایگاه قدرتمند علمای شیعه به دلیل عدم اطلاع صحیح از آنها نتوانست وظیفه خویش را در دفع این خطر انجام دهد و این نحله الحادی به سرعت توانست با حمایت روسیه و انگلستان خود را از یک گروه ضعیف به فرقه ای با پشتوانه مالی و سیاسی قدرتمند تبدیل نماید .

     علی محمد باب ، آغازگر این ماجرا از مردم شیراز بود و در جوانی راهی نجف گردید و از دروس علمای شیخیه ، بلاخص رهبر آنها کاظم رشتی استفاده نمود . او علاقه خاصی به استفاده از علم رمل داشت و از بازی با اعداد و حروف ابجد لذت می برد . علی محمد پس از مرگ کاظم رشتی با الهام از سخنان علمای شیخیه خود را باب امام زمان نامید . اگر چه این سخن یاوه ای بیش نبود اما عدم توجه علمای وقت به او و فقر فوق العاده فرهنگی و علمی جامعه ایران که به واسطه حضور قاجاریه رو به رشد بود منجر شد تا او دامنه جاه طلبی خود را افزون کند . وی پس از بازگشت از مکه در شیراز ادعای مهدویت نموده و خود را مهدی موعود نامید ، درک پذیرش این موضوع برای کسانی که پیرو مسلک شیخیه بودند آسان می نمود ، اما سایرین نمی توانستند ادعای مردی را بپذیرند که از کودکی به ضعف مزاج و علت دماغ شهره بود . به هر نحو ادعای جدید او منجر به دخالت حکومت در امر گردید . شخصیت علی محمد بلافاصله مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت . جالب است بدانیم آنها همزمان با این جریان در ایران ، پروژه وهابیت را در عراق و عربستان به وسیله همفر جاسوس زبردست خود دنبال می کردند و از آن نتایج خوبی هم گرفته بودند . آنها اینک در ایران به چهره ای بسیار شبیه به محمد بن عبدالوهاب برخورده بودند که علاوه بر سایر شرایط تناسب به لحاظ  روانی نیز به ضعقف دچار بود و از این رو می توانست بدون مشکل و درک اینکه بازیچه چه جریانی است نقشه را عملی سازد و در کنار آن انگلیسی ها مجبور نباشند مانند عبدالوهاب برای راضی کردنش به او باج بدهند !!!!

     از دیگر سو علما در مورد باب با دید تساهل و تسامح نگریستند و او را به دلیل دیوانگی از حکم اسلام در چنین موردی معاف نمودند و او را به عنوان اینکه مشکل دماغی دارد به قلعه چهریق در ماکو فرستادند . این امر سبب شد تا پیروان او که همگی از فرقه شیخیه منشعب شده و یا بدان متمایل بودند ، به تبلیغات وسیعی دست زنند که هزینه آنرا استعمار تقبل کرده بود .

     علی محمد شیرازی در چهریق پا را از مهدویت نیز فراتر نهاد و خود را پیامبر خوانده و دین اسلام را منحل اعلام نمود !!!! و با نوشتن کتاب بیان عملا دین جدید خود را بنیانگذاری کرد . جالب آنکه پیروان دون رتبه اش تا پایان امر گمان می کردند او تنها ادعای مهدویت دارد !!!

     کتاب علی محمد که با توجه به زائقه او به نگارشی دعانویسانه بر اساس حروف ابجد و... استوار بود ، کتابی مخلوط به عربی و فارسی بود که دستور زبان بلاخص در بخش عربی بسیار ضعیف و پر غلط می نمود . وقتی از او دلیل این همه غلط را پرسیدند در پاسخ اظهار داشت که صرف و نحو دو موجود بودند که باریتعالی ایشان را اثیر خویش ساخته بود اما به یمن بعثت من آن دو رهایی یافته و زین پس هر کسی می تواند هر طور که دوست دارد بنویسد و قید و بندی بر صرف و نحو نیست !!!!!! همین سخنان بود که علما را در مورد اعلام و صدرو حکم ارتداد و دستور برای اعدام او به تردید واداشته بود . سرانجام در اوایل عهد ناصری این گره به دست تنها انسان حکیم و خردمند آن عهد یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر گشوده شد . او به علمای تبریز دستور داد تا او را محاکمه کنند و در محاکمه ابدا مسئله دیوانگی او را منظور نظر ندارند ، چرا که در آن زمان شورشهای پیروان باب – که آنها را با عنوان بابی می شناختند – در برخی نقاط ایران نظیر نیریز فارس عرصه را بر مسلمین تنگ ساخته و اوضاع امور را که با تدبیر امیر کبیر می رفت تا سامانی بیابد در هم می ریخت . به دنبال این دستور محکمه تشکیل شد . در جریان محاکمه به او گفتند که آیا بر ادعای پیامبریت استواری و اگر چنین است آیه یا سوره ای که بر تو نازل شده تلاوت کن ؛ باب مقداری از چند سوره را در هم آویخت و خواند ، اهل مجلس این سوره را نگاشتند و از او خواستند تا آنرا مجدد قرائت کند ولی او عاجز ماند و طلب عفو نمود و توبه نامه معروفش را امضا کرد ، او را مجددا ً روانه چهریق کردند ، اما به دلیل ادامه فتنه ، امیر کبیر دستور داد تا او را از زندان خارج و در تبریز اعدام کردند .

     با مرگ باب فتنه سمت و سویی دیگر یافت و استعمارگران راهی دیگر برگزیدند .....

 

ادامه دارد

 

پی نوشت :

1-     شیخیه فرقه ای است که از علمای اخباری جدا شد . بنیانگذار آن فردی به نام شیخ احمد احسائی بود که با نگرشی کاملا منحرفانه به  اصل مهدویت در شیعه اصول دین اسلام و مذهب تشیع را در فرقه خود از توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت به  توحید ، نبوت ، امامت و رکن رابع تغییر داد . گفتنی است که در منظر علما بزرگ اسلامی  نفی و انکار هر یک از اصول دین اسلام ( توحید ، نبوت و معاد ) به منزله خروج از اسلام است . پیروان این فرقه هنوز در گوشه و کنار ایران وجود دارند . ایشان رکن رابع را رابط امام زمان (عج) با مردم عادی می دانند و این لقب را به رهبر فرقه خود می دهند . در ضمن آنها اعتقاد دارند که وجود مقدس امام زمان می تواند در هر زمانی در وجود یک انسان دیگر حلول کند !!! از این رو باب توانست خود را در میان پیروان این فرقه امام زمان بنامد . برای مطالعه بیشتر در این زمینه به قسمتهای بعدی همین مقاله و یا کتاب بهائیت در ایران از انتشارات مرکز استاد انقلاب اسلامی مراجعه کنید .