تازه چه خبر ؟
دوستان سلام
طاعات و عبادات شما در این ماه برکت ، رمضان ، مقبول حق ؛ سومین قسمت از تاریخ جامع صابئین را در آرشیو مربوطه مطالعه کنید .
موید و موفق باشید
دوستان سلام
طاعات و عبادات شما در این ماه برکت ، رمضان ، مقبول حق ؛ سومین قسمت از تاریخ جامع صابئین را در آرشیو مربوطه مطالعه کنید .
موید و موفق باشید
یک تذکر مهم :
آنچه در ادامه مطالعه می کنید مقاله ای است که به بررسی کلیات دین مندایی ( صائبی ) می پردازد و توسط آقای مسعود فروزنده نگارش یافته است . نویسنده این مقاله که خود از صابئین ایران است در این نوشتار مطالب جالبی را به دست داده که نگاه به آنها برای محقق ایرانی بسیار جالب و مفید خواهد بود . ضمن درج این مقاله در وبلاگ ( که اصل آن در سایت www.iranmanda.com قابل دسترسی است ) کوشیده ایم تا در موارد مورد نیاز بدون دخل و تصرف در متن و با رعایت اصل امانت داری توضیحاتی را در انتهای متن و در پاورقی بیافزائیم امید آنکه مفید واقع گردد . منتظر نظرات شما هستم .
با تشکر - جواد نوائیان رودسری
بر اساس يك روايت تاريخي، حرانيان در زمان مأمون خليفه عباسي ، براي كسب امتياز اهل كتاب بودن خود را صابئه خواندند. از اين پس عموم محققين و مورخين و متكلمين قرون ميانه اسلام همواره صابئين را گروهي ستاره پرست و معتقدان به اصحاب روحانيات همسان حرانيان معرفي كردند. دليل ديگر يكسان سازي صابئين و حرانيان توسط اين مورخين، استقرار طولاني صابئين مغتسله در شهر حران بود.
به گمان ايشان حرانيان داراي گروهها و فرقه هاي مختلفي بوده كه در اين ميان صابئين تنها يكي از اين گروهها به شمار مي رفت.
مورخين اسلامي بنا به موقعيت علمي و دسترسي هايشان تصاوير مختلفي از حرانيان و صابئين و يا حرانيان صابئي ارائه نموده اند. همه اين تصاوير در يك نكته اشتراك دارند و آن اين است:
«حرانيان صائبي به واسطگي آسمان و اجرام سماوي (اصحاب روحانيات) بين خدا و انسان، و انجام ذبايح و نيايش به درگاه اين موجودات روحاني – آسماني اعتقاد داشتند.»(1)
در حقيقت همين تشابه عقيده بين حرانيان و مندائيان و تشابه وضعيت ظاهري (پوشاك عدم تراشيدن موي سر) موجب خلط موضوع و يكسان سازي اين گروه شده بود. عوامل ديگري ، اين خلط تاريخ – عقيدتي را افزون و پررنگ تر مي نمود. عواملي همچون سكوت مندائيان، و عدم هياهوي تبليغي براي معرفي دين و آيين خويش و گستردگي مدارس و مكاتب حرانيان، كه ميراث دو هزار ساله كلدانيان و بابلي ها را در خود بارور مي نمودند، از اين جمله هستند. سازمان ديني و ساختار اقتصادي و قدرت علمي و پايگاه گسترده اجتماعي حرانيان موجب شده بود، كه نام و آوازه مندائيان ساده پوش و فروتن و فاقد قدرت را در كام خود فرو برد.
انديشه هاي حرانيان تا قرون سوم و چهارم هجري در مكاتب و مدارس ايشان در هيات آراء فلسفي تدريس ميشد. دسترسي مورخين و متكلمين اسلامي به اين آرا بيشتر از دسترسي ايشان به آراء مندائيان خاموش بود. تغيير خلافت اموي به عباسي (132 ه ق) و مشكلات داخلي خلافت عباسي از يك طرف، و علاقه عباسيان به ترجمه آرا فلسفي يوناني و علوم عقلي و نقلي ملل ديگر (در رشتههاي نجوم، رياضايات، موسيقي، هندسه و پزشكي) از طرف ديگر موجب شده بود كه فشار سياسي خلافت عباسي بر مكاتب حراني و مكاتب مشابه آن كاهش يابد. فشار سياسي عباسيان براي اسلام آوردن ملل ديگر همواره متوالي و در يك خط نبود. از نظرگاه ديگر، خدمات حرانيان (و از جمله صابئين حراني به رهبري ثابت بن قره) در نهضت ترجمه غير قابل چشم پوشي است. آنها حلقه واسطه انتقال علوم عقلي و نقلي از حوزه علمي انطاكيه به بيت الحكمه بغداد بودند. به همين خاطر است كه مكرراً در متون اسلامي كه انبيا و رهبران حرانيان فلاسفه اي ، همچون هرمس و اغثاذيمون و اراني و سولون بوده اند. نسبت دادن حرانيان صابئه به اين فلاسفه بدين خاطر بود، كه آنها آخرين ميراث خوار آرا فلسفه مدرسه اسكندريه مصر تلقي مي شدند، و بر آن افتخار مي كردند. در تشريح سيماي صابئين و حرانيان ، و علل يكسان خواني آنها در متون اسلامي، همواره دو نكته از اهميت ويژه اي برخوردار هستند.
1- قدمت تاريخي شهر حران و چگونگي تحولات انديشه ديني اين شهر كه حداقل از 2200 سال ق . م (هنگام مهاجرت ابراهيم خليل از اور به كنعان و استراحت موقت او در شهر حران) سابقه داشته و تا قرن يازدهم ميلادي يعني قريب سه هزار سال انديشه هاي گوناگون بت پرستي، ماه پرستي، ستاره پرستي، مهر پرستي، توحيد، انديشه فلسفي هرمس، عقل گرايي، يهوديت، مسيحيت و اسلام در آن رشد و نمو نموده اند. اين سه خط سير بزرگ تاريخ اين شهر را به يك مادر شهر و يا به يك شه راه بزرگ ديني و فلسفي تبديل كرده بود. اهميت تجاري اين شهر (اتصال جاده تجاري چين به شام) و سوق الجيشي بودن آن (به خاطر قرار گرفتنش در حد فاصل امپراطوريها) كمتر از اهميت ديني آن نبود. همه اينها موجب شده بود تضارب آرا و افكار در شهر حران به بهترين نحو ممكن صورت پذيرد. آزادي ديني و تسامح ديني حاكم بر آن، يكي از برجستگي هاي ويژه اين شهر به حساب مي آمد.
2- نكته با ارزش بعدي، تشابه آرا فلسفي مندائيان با حرانيان فلسفه حسي را كنار گذاشته، و انديشه تنجيمي باستاني خود را با آرا تلطيف شده فلاسفه مدرسه اسكندريه امتزاج داده بودند. اعتقاد به واسطه هاي روحاني مهمترين و اصلي ترين ركن انديشه فلسفي ديني حرانيان شده بود. فلسفه ديني آنها بر اين باور استوار بود كه خداوند (هستي متعال) براي نظم دهي و فيض بخشي به جهان مادي مدبرهايي (فرشته هايي) را در آسمان قرار داده، تا از طريق اين مدبرها بر جهان مادي تقدير و اراده خود را تحميل نمايد. منزلگاه اين مدبرها، افلاك بودند. بنابراين به صورت غير مستقيم ، افلاك اراده خداوند را بر انسان جاري مي نمايند (ادراك شهودي هرمسي و هيئت بطلميوسي اين فرضيه را مدد مي رساندند).
آيين كلدانيان قديم كه با خوردن شراب و رقص و آواز و قرباني كردن ذبايح براي ماه و خورشيد و ستارگان همراه بود، جاي خود را به تزكيه فردي و تنزيه درون و رعايت آداب و شعاير خاص در پوشاك و خوراك و ارتباط دهي ذهن با ماورا طبيعت و مناسبات نجومي افلاك دوازده گانه داد. از ره يافت تاثير آرا فلسفي يوناني و آرا مهر پرستي و زرتشتي يكي انديشه التفاطي مبتني بر انديشه تنجيمي پديدار گشت. جبر گرايي و نفي اراده انسان و انجام آيين هاي مكرر و خسته كننده، مشخصه اصلي انديشه حرانيان بود. از اين نظرگاه انديشه حراني به تكوين گنوسيسم كمك شاياني نمود.
تشابه آرا مندايي با انديشه حراني دو نوع رابطه خدا با جهان ماده تبلور يافت. مندائيان به واسطگي سازمان عجيب فرشتگان كه اراده حيي را بر انسان تحميل مي كند اعتقاد داشته و دارند.
فرشتگاني مانند هيبل زيوا و مانا ربا كبيرا و مندا اد حيي و سام زيوا و شيشلام ربا حلقه واسطه فيض بخشي بين و جهان به حساب مي آيند. هر يك از اين فرشته ها مانند آن مدبرها (در انديشه حراني)، مسئوليت كلياتي از عناصر جهان هستند. آب ، باد، آتش، خاك، هوا، آباداني، زلزله، مرگ و ويراني و زشتي و پليدي كلياتي هستند، كه براي هر يك از اينها در عالم بالا فرشته صاحب منصبي گماشته شده است: تفاوت اساسي انديشه حراني و مندايي در اين قسمت در اين است كه: مندائيان بر خلاف حرانيان، فرشته هاي عالم بالا را مسئول خوبيها و آبادانيها و حاصلخيزيها مي دانند و زشتيها و ويرانيها و پليديها را به عالم پائين (ظلمت) نسبت مي دهند.
1- مروج الذهب و التنبيه و الاشراف دو اثر علي بن حسين مسعودي
اولين نگاه به متون اسلامي از دو كتاب تاريخي – كلامي علي بن حسين مسعودي (متولد 280 ه ق، وفات 345 ه ق ) شروع مي شود. مسعودي در 280 ه ق 891/م در بغداد متولد و به علت اشتياق به مباحث كلامي و تفحص درباره آرا اديان ديگر به جهانگردي روي مي آورد، تا مسير تحقق در آفاق و انفس ملل بيگانه حقيقت جهان هستي را دريابد. مسعودي نيمي از عمر خويش را صرف جهانگردي كرده و از نزديك در آداب و رسوم و آرا ملل مختلف مانند ايران، عراق، مصر، فلسطين، ارمنستان، هند، سيلان، عمان، سواحل شرق آفريقا، زنگبار و چين تحقيق مي كند. دراين مسير با دانشمندان و فلاسفه و رياضي دانهاي مختلف آشنا و از آگاهيهاي علمي آنها بهره مي برد. او با دانشمنداني نظير محمد بن جرير طبري، ابوبكر صولي (مورخ و اديب)، ابوالحسن دمشقي (اديب و شاعر)، جمهي (فقيه)، سنان بن ثابت بن قره (صابي- فيلسوف و رياضي دان)، ابو علي جبادي (متكلم) و محمد بن زكرياي رازي (شيمي دان) گفتگو داشته و از دانش آنهاسود مي جويد.
مسعودي شيعه بوده و دليل آن احترام فوق العاده به ائمه دوازده گانه شيعه است كه همه را با ذكر عليه السلام ياد نموده است.
در تاريخ و علم كلام و علم نجوم متبحر بوده و در مجموع سي و شش اثر از خود به يادگار گذاشت. از بين سي و شش اثر مسعودي تنها دو اثر معروفش به نامهاي 1- مروج الذهب، 2- التنبيه و الاشراف باقي مانده است. رسالاتي نظير : المقالات في الاصول الديانات و سرالحيات و الزف، در بررسيهاي دين شناسانه و احتجاجات كلامي است.
ابن خلدون او را امام المورخين لقب داده، و خود مسعودي تاكيد دارد كه نظراتش درباره اقوام و اديان ديگر با بي طرفي بيان شده است . مروج الذهب در 332 ه ق نوشته شده و در 336 ه ق تجديد نظر شده است. مروج الذهب به شكل تاريخ عمومي است. از زندگي حضرت آدم شروع و بعد از تشريح تاريخ انبيا و ملل زرد پوست و سياه پوست به تاريخ يونان و روم و در نهايت به تاريخ پيامبر اسلام و ائمه و عصر خويش مي پردازد.
در التبنيه و الاشراف به بررسيهاي گاهشماري و علم نجوم از نظر گاه ملل ديگر و همچنين به تشريح جغرافيايي هفت اقليم و تقسيمات اقليمي جهان و موقعيت درياها و در نهايت تاريخ ايران و يونان و روم و خلفاي اسلامي پرداخته و اقوام مختلف را در كنار نظر خود تشريح كرده است. روش تحقيق مسعودي بر مشاهده و گفتگو با علما هر ملتي استوار شده است. روش بررسيهاي خود به برخي از منابع اشاره كرده و از اين طريق مي توان به ارزيابي نظريات او پرداخت مسعودي در 345 ه ق چند ماه پس از پايان نگارش التبنيه و الاشراف در شهر فسطاط مصر وفات نمود.
مسعودي در كتاب التبنيه و الاشراف در بررسي گاهشماري و جغرافياي ملل و اقوام قبل از اسلام همواره صابيان را در زمره حنفاء قديم قرار داده و معتقدات است:
مصابق راي صابئين كه پيغمبري را به وحي ندانند. بلكه به نظر ايشان پيامبران نفوس پاكيزه اند كه از آلودگيهاي اين جهان صاف و مهذب شده اند و مايه هاي علوي به آنها يكي شده و از چگونگي چيزها بيش از وجود و هم از اسرار جهان خبر يافته اند.
اين طبقه اول از ملوك روم هستند كه بر دين صابيان يعني حنيفي قديم بودند و چهل پادشاه بودند.
اطلاق واژه صابي به انديشه امپراطوري روم ازسوي مسعودي در جاي جاي كتاب التبنيه و الاشراف بدون دليل موجه تاريخي و كلامي به چشم مي خورد. مسعودي نه تنها روميها را از گروه صابئه تلقي مي كند بلكه چينين ها و مصري ها را نيز منتسب به اين گروه مي داند.
مسعودي به طرز شگرفي اولين اطلاع از سكونت مندائيان در مردابهاي (حور) مابين واسط و بصره را به ما ارائه مي دهد. و از همه مهمتر قبله آنها به سمت شمال (قطب شمالي يا ستاره شمالي) مي داند. و جالب اينكه در يك مقايسه كوتاه و سطحي ، قبله صابئين مصر كه بزعم او صابيان حران باقيمانده آنها هستند را به سمت جنوب معرفي مي كند.
مسعودي در التبنيه و الاشراف صابيان جهان را بر حسب موقعيت جغرافيشان تقسيم بندي كرده است: 1- صابيان حران، 2- صابيان مردابهاي جنوب عراق (كنوني)، 3- صابيان بصره، 4- صابيان يونان، 5- صابيان روم، 6- صابيان چين، 7- صابيان هند.
در تشريح آداب آنها به دو نكته مهم اشاره دارد:
نكته اول) اين است، كه تنها صابيان ساكن مردابها به سمت قطب شمالي نماز مي خواندند، و ديگر ملل به جوانب ديگر مثل مشرق و جنوب عبادت مي كردند. به طور مثال صابيان چين و هند به سمت مشرق و صابيان حران به سمت جنوب نماز مي خواندند.
نكته دوم) اينكه ، صابيان يونان بر خلاف ديگر ملل صابي، خوردن گوشت خوك و جوجه و سير و باقلا را بر خود حرام نمي دانستند. مسعودي اصل مشترك همه صابيان را اعتقادات فلسفي و اومانيستي دانسته و شعار آنها را اين جمله افلاطون مي داند كه مي گويد:
هر كه خود را چنانكه بشناسد خدا شود. . .
اين احتمال وجود دارد كه مسعودي در آخرين سالهاي عمرش بيش از پيش به اين اصل معتقد شده كه كليه مللي كه تحت تعاليم انبيا عظام قرار نگرفته اند همان صابيان باستاني هستند كه آرا خويش را با صبغه فلسفي آراسته اند. آنچه مسعودي با زحمت بسيار در پي اثباتش بوده همان نظريه اي است كه شهرستاني در دو قرن بعد تحت نام اصحاب روحانيات ارائه داده است.
مسعودي در مروج الذهب نقل مي كند:
صابيان حراني معبدهايي به نام جواهر عقلاني و ستارگان داشتند كه از جمله معبد علت اول و معبد عقل بود. من نمي دانم منظورتان عقل اول بود يا عقل دوم، صاحب منطق در مقاله سوم از كتاب نفس از عقل اول كه عقل فعال است و از عقل دوم سخن آورده.
مسعودي معبدهاي صابيان را مشابه وصف ابن النديم بيان مي كند. معابد مثلث شكل. شش گوشه و چهارگوشه و هشت گوشه براي ستارگان و كواكب آسماني كه ذبايح در آنجا قرباني و سوزانيده مي شدند.
معبد عطارد سه گوشه و معبد زهره سه گوشه در داخل چهارگوشه و معبد ماه هشت گوشه و معابد نفس و سنبله كه صورت مثلث شكل داشتند.
مسعودي عليرغم استقرار موقتش در حران هيچ گاه موفق به ديدن درون معابد و چگونگي مراسم ديني صابيان حراني نشده و هر آنچه كه در گزارشش آمده به شنيدني ها و ديدني هاي بسيار زودگذر (احتمالاً با سكونت يك يا سه روزه اش) خلاصه مي گردد.
يكي از منابع تحقيق مسعودي در شهر حران كه احتمالاً با او گفتگو داشته، شخصي به نام حارث بن سنباط مسيحي است كه در ديگر كتب از او ذكري به ميان نيامده و احتمالاً از علما مسيحي معروف شهر حران نبوده است. مسعودي گزارش تشريحي حارث بن سنباط را در كتاب مروج الذهب نمي آورد، ولي اشاره به اين مطلب مي كند كه صابيان حراني ذبايحي را براي ستارگان قرباني مي كردند.
مسعودي در سال 332 ه ق در شهر حران معبدي در دروازه رقه ديده كه بر حسب اقوال مردم حران به آذر پدر (يا عموي) ابراهيم خليل الله، تعلق داشته است. ازجمله ديدني هاي با ارزشي كه مسعودي از آن گزارش كرده است جمله اي است كه بر بالاي درب انجمن صابيان حران به زبان سريالي و به نقل از افلاطون حك شده بود:
هر كه خويشتن را شناخت به خدايي رسيد.
مسعودي در مدت اقامت كوتاهش در شهر حران برخي از صابيان به گفتگو نشسته و درباه مراسم آنها پرس و جو مي كند. صابيان حراني در دفاع از خويش برخي شايعات درباره مراسم قرباني و نيايشها را انكار مي كنند.
من با مالك بن عقبون و صابيان ديگر درباره اين مسائل گفتگو كردم و بعضي شان قسمتي از آن را اعتراف كردند و قسمت ديگر كه موضوع قرباني ها است را انكار كردند.
در مجموع، مسعودي با ارائه دقيق ديدني ها و شنيدني هايش سيماي صابيان حراني را بهتر از ديگران و به صورت ملموس ارائه ميدهد. از آنجا كه او مورخي كوشا و محققي بي غرض بوده ، نمي توانيم (و دليل كافي در اختيار نداريم) گزارش او را به دليل متكلم بودنش و علاقه او به دفاع از دين اسلام، نارسا و يا آلوده به تعصبات ديني تلقي نمائيم هرچند در بررسيهاي تاريخي نتوانسته ريشه هاي تاريخي برخي از اقوام و ملل را شناسايي نمايد، كه مندائيان يكي از آنها به حساب مي آيد، ليك در توصيف جغرافيا و آيين هاي بومي و شاخص هاي اصلي فر هنگ ديني و اجتماعي هر ملتي موفق بوده است.
مهمترين خبر او گزارش از ساكنين مردابها و رودها و قبله گاه آنان است. او اولين و واقع بينانه ترين متن تاريخي را براي ما به ارمغان گذاشت.
2- تاريخ پيامبران و شاهان اثر حمزه بن حسن اصفهاني
تاريخ پيامبران و پادشاهان به زبان عربي در حوالي350 ه ق با عنوان تاريخ سني ملوك الارض النبيا در ده باب در تشريح تاريخ پادشاهان ايران، روم، قبطيان، اسرائيليان، لحميان، غسانيان و قريش و طاهريان، صفاريان و سامانيان تأليف شده است.
حمزه اصفهان نيز صابئين را بقاياي كلدانيان مي داند. او بر اين باور است كه بقاياي كلدانيان در شهرهاي حران و رُها سكونت دارند، و از روزگار مأمون خود را صابئين خواندهاند. حمزه اصفهاني در جاي ديگر تاريخ پيامبران و شاهان صابئين را فرقه اي از مسيحيان دانسته، و تفاوت دو نظريه خود كه يكي منشا صابئين را به كلدانيان و ديگري به مسيحيان نسبت مي دهد را بررسي نكرده است.
«پرستش و صورتگري بت ها در روزگار طهمورث ايجاد شد.
بدين سال كه گروهي از مردم عزيزان خود را از دست دادند،
آنگاه براي تسكين دردهاي خود مجسمه هايي همانند مردگان
خود بساختند، بعدها آنها را واسطه خود و خدا قرار دادند.
بوذاسف به وجود آوردنده ديني است كه كلدانيان بر آن هستند.
و بعدها خود را در اسلام صابئين خواندند. در حقيقت صابئين
فرقه اي از مسيحيان هستند كه در ناحيه اي واقع درباديه و بطيحه
سكونت دارند و با مسيحيان مخالفت و بدعت گزارند.»
حمزه اصفهاني در يك خبر كوتاه منشاء صابئين را به بودا و كلدانيان باستاني و مسيحيان مي رساند. بررسي اخبار مربوط به صابئين در كتاب تاريخ پيامبران و شاهان نشان ميدهد كه نويسنده با دستپاچگي و بي دقتي، روايتهاي تاريخي گذشته را با اقوال رايج در عصرش اختلاط كرده، و بدون بررسي كافي به رشته تحرير آورده است. موضوع مهم در خبر كوتاه حمزه اصفهاني انتساب صابئين به مسيحيت است كه متاسفانه بدون دنباله ميماند.
از جمله آخر خبر، اين گونه استنباط مي گردد، كه در عصر حمزه اصفهاني اين گروه در باديه و بطائح زندگي مي كردند. همچنين مي توانيم استنتاج نمائيم كه جمله آخر كه با اصطلاح «در حقيقت» شروع گشته بر اساس روايت شفاهي بوده و حمزه اصفهاني آن را از اشخاص پيراموني اش شنيده و احتمال قريب به يقين به مذاق نويسنده خوشتر آمده و مورد تأييد ضمني قرار داده است.
3- مفاتيح العلوم اثر خوارزمي
ابو عبدالله محمد بن احمد بن يوسف خوارزمي در نيمه اول قرن چهارم هجري درشهر بلخ خراسان تولد يافت. عموم تحصيلاتش در شرق ايران خاصه در نيشابور بود. كتاب مفاتيح العلوم به شكل دايره المعارف ، اثري ارزنده و در نوع خود بي بديل است كه در بين سالهاي 367 تا 372 ه ق نگارش يافت. اين كتاب از سوي خوارزمي به ابولحسن عتبي (وزير نوح دوم، امير ساماني) اهدا گرديد. خوارزمي از دبيران برجسته ديوانسالاري عصر ساماني بود كه در پرتو حمايتهاي دولتي توانست به كتابخانه ها و گنجينه هاي علمي عصرش دسترسي يابد.
خوارزمي صابئين را فرقه اي از نصراني ها (مسيحيت) معرفي كرده است. و حرانيان (بزعم اوكلدانيان قديم) را بت پرست، مانند شمني ها ، معرفي كرده است. او در ذيل واژه سمنيه (شمني ها ) و تشريح بت پرستي آنها، حرانيان و صابئين را باقي مانده آنها مي داند. بوذاسف (بودا) هندي را پيامبر آنها معرفي كرده و به نقل از گروه مجهول الهويه اي ادعا دارد كه هرمس پيامبر ايشان است.
در ذيل واژه بوذاسف توضيح مي دهد كه: در روزگار طهمورث پادشاه، بوذاسف زندگي مي كرده و كتاب پارسي خود را آورده است. اين گروه را روزگار مأمون صابئين ناميده اند. ولي صابئين در حقيقت فرقه اي از نصراني ها هستند.
مفاتيح العلوم بيش از اين اطلاعاتي در اختيار ما نمي گذارد.
4- الفهرست اثر ابن النديم
ابن النديم (وفات 380 ه ق) صاحب كتاب الفهرست است. الفهرست چكيده و ميراث گرانبهاي علمي و ادبي تمدن اسلامي است. اين كتاب فهرست تأليفات علمي – ادبي همراه نام نويسندگان و مؤلفان و حكماء را تا سال 377 ه ق ذكر كرده است. ابن النديم شيعه مذهب ، و از اهالي بغداد بود، و حرفه وراقي (صحافي) داشت. آشنايي او را آثار علمي – ادبي و آراء مكاتب ديني و فلسفي بدين خاطر بود. امانتداري و عدم تعصب از خصيصه هاي بارز ابن النديم است.
منابع ابن النديم در كتاب الفهرست در خصوص صابئين عبارتند از:
1- احمد بن طيب شاگرد كندي
2- كندي فيلسوف بزرگ عرب
3- ابو يوسف ايشع قطيعي نصراني
4- ابو سعيد وهب بن ابراهيم
5- نسخه ترجمه شده از رازهاي صابئين كه نام مولفين را نياورده است. (ابن النديم به اين نسخه با ديده شك مي نگرد.)
احمد ابن طيب كتابي با عنوان رساله في وصف مذاهب الصابئين داشته كه از استادش، ابو يوسف يعقوب بن اسحاق كندي درباره حرانيان آورده، در سه بخش فلسفي ، احكام و شعاير خلاصه مي گردد. مهمترين اين مطالب، در ارتباط دهي حرانيان صابئه به هرمس و اراني و اغثاذيمون، و موحد خواندن آنها (به ادعاي حرانيان) مي باشد.
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو يوسف ايشع قطيع نصراني آورده عبارت است از:
1- روايت گذر مأمون از حران و ملاقات با حرانيان كه پوشاك و وضع عجيبي داشتند.
2- اسلام آوردن برخي از آنها بعد از حادثه ملاقات مأمون با حرانيان ، و به وجود آمدن انشعاب ديني در صابئين (گروهي به اسلام و گروهي به مسيحيت روي آوردند).
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو سعيد وهب بن ابراهيم مي آورد عبارتند از:
1- قربانيها صابئين براي كواكب در ايام هفته
2- عيدهاي صابئين در دوازده ماه سال
همگي اين عيد ها و مراسم درج شده با گاهشماري ديني مندائيان كنوني مخالفت دارد، و احتمال اينكه اين مراسم بيش از آنكه به صابئين مندايي مربوط باشند، به حرانيان باستاني متعلق باشند، نزديك به يقين است.
بن النديم در آخر مبحث خود درباره صابئين به نسخه اي حاوي رازهاي حرانيان صابئه اشاره و در نقد آن مي نويسد:
«محمد بن اسحاق گويد: مترجم اين رازهاي پنج گانه، مرد ناتواني در سخن پردازي بوده و در عربيت فصاحتي نداشته، يا خواسته است با اين گونه ترجمه زشت و ناهنجار در نقل الفاظشان صداقت نشان داده باشد . . . »
قسمتي از رازهاي مندرج در اين نسخه به نقل از كتاب الفهرست (در هشت پاراگراف) مشتمل بر پنج راز در ذيل مي آيد:
«اول راز دوم: كه راز اهريمنان و بتان بوده و در آن گويند:
كاهن به يكي از بردگان گويد: آيا چيزي را كه به من دادي همان نيست كه به او داده اي و آنچه كه به من سپرده داشتي به او سپرده بودي . در جواب گويد: براي سگان و كلاغان و مورچه گان در جواب او باز بپرسد، بر ما چه چيز واجب است كه درباره سگان و كلاغان و مورچگان به جاي آوريم. جوابش دهد، اي گمراه آنها برادران ما باشند و خداوند قاهر است و ما خوشحالش داريم.»
ابن النديم با بي طرفي كامل روايتهاي مختلف را از منابع گوناگون گرد آوري كرده و به ارمغان گذاشته است. تشخيص صحت سقم و تفكيك سره از ناسره مطالب گردآوري شده به علت فقدان اسناد تاريخي مشكل و طاقت فرسا است. اكثر شعاير و احكامي كه به صابئين نسبت داده شده است، بيش از آنكه به مندائيان صابي مربوط باشد، به آيين حرانيان باستاني مشابهت دارد. آوردن واژه حرانيان صابئه در مقاله نهم كتاب الفهرست مويد اين نقل است، كه در افكار عامه محققان مسلمان قرن چهارم هجري ين صابئين مندايي (پيروان يحيي تعميدگر) و حرانيان باستاني ، تمايزي صورت نگرفته بود. علت اين عدم تمايز روشن نيست. شايد مندائيان براي احراز هويت ديني و آييني خويش هيچ كوششي به عمل نياورده بودند، و شايد صابئي خواندن حرانيان معلول تبليغات گسترده حرانياني بود كه مي خواستند به هر نحو ممكن در زير سايه ام خلافت عباسي سازمان ديني خود را حفظ كنند.
يكي از فرازهاي مهم الفهرست كه براي تاريخ صابئين مفيد واقع مي شود ذكر روساي صابئين در حران يا بغداد (قرن سوم و چهارم هجري) است. ابن النديم براي اين فصل از كتابش منبعي را معرفي نكرده است. پانزده تن از روساي صابئين كه از ثابت بن احواسا شروع و به قاسم بن قوقاني ختم مي گردد، همراه مدت رياستشان از جمله مسائل مهم تاريخ نگاري صابئين است كه در هيچ منبع ديگر اسلامي و يا يوناني و مسيحي نيامده است. احتمالاً اين عده ، رياست گروه صابئين مهاجر در بغداد را به عهده داشتند، كه از زمان معتصد (خليفه عباسي)با مهاجرت ثابت بن – قره به بغداد (259 ه ق) در اين شهر سكني گزيده بودند.
احتمال دوم اين است كه اين پانزده رئيس متعلق صابئين مندايي مستقر در حران باشند. زيرا هيچ كدام از اين اسامي با ليست خاندان صابئين و ثابت بن قره هماهنگي و همخواني ندارند.
احتمال سوم اين است كه فهرست ياد شده متعلق به حرانيان كوكب پرست بوده و با صابئين مندايي ارتباط نداشته باشند.
ابن النديم پانزده رئيس صابئين را اينگونه معرفي مي كند:
تاريخ رؤساي صابيان حراني در اسلام
اين اشخاص از دوران عبدالملك بن مروان، كه مصادف با سال يك هزار و چهار اسكندري بود به كرسي رياست نشستند – اولي آنان :
نام مدت رياست
1- ثابت بن احواسا 24 سال
2- ثابت بن قرثيا 17 سال
3- قره بن ثابت بن ايليا 21 سال
4- سنان بن جابر بن قره بن ثابت بن ايليا 9 سال
5- ميخائيل بن عمر بن بقراريس 5 سال
6- مغلس بن طيبا 5 سال
7- قره بن اشتر 9 سال
8- ثابت بن طيون 16 سال
9- ثابت بن ايليا 21 سال
10- جابر بن قره بن ثابت 10 سال
11- عمروبني بن طيبا 17 سال
12- تقين بن قصرونا 5 سال
13- قسطاس بن يحيي بن زونق 42 سال
14- عثمان بن مالي 24 سال
15- قاسم بن قوقاني 9 سال
آنچه كه در اين اسامي مهم به نظر مي رسد وجود نام ثابت بن قرثيا است كه مشابه ثابت بن قره است . هيچ يك از ديگر اسامي به حكماي مشهور خاندانهاي صابي در بغداد در قرون سوم تا پنجم مشابهت ندارند. نكته مهم ديگر اينكه؟ نامهاي روحانيون مندايي (مطابق زندگي نامه نويسي آنان در پايان متون مندايي) عموماً از نامهاي شبيه : يحيي، انش، بيان ، سام ، آدم ، زهرون ، رام ، بهرام ، هيبل ، كهيلي ، ديمار ، شيلياي تشكيل شده كه اين خود موجب ابهام درباره ماهيت نامهاي مندرج در الفهرست است . در اين نام ها تنها يك بار از نام يحيي ياد شده است. طيبا دوبار آمده است . ايليا دوبار و ميخائيل يك بار آمده اند.
وجه تسميه طيبا شايد شهر طيب در مشرق سرزمين بين النهرين (عراق فعلي) باشد كه مندائيان حداقل شانزده قرن در آن حضور داشته اند . ايليا و ميخائيل نيز نامهاي عبري هستند كه وابستگي ديني و آييني صاحبان نام ها را نشان مي دهد. در مجموع از طريق نامهاي پانزده رئيس صابي كه در الفهرست آمده، با قراين ضعيف مي توانيم عدم ارتباط آنها را با صابئين مندايي توضيح دهيم. ولي همه اينها جز اشاره اي ضعيف ، مصرف ديگري ندارند.
ابن انديم در تشريح آيين هاي حرانيان مي نويسد:
«چگونگي مذاهب حرانيان كلداني معروف به صابئه»
اين گروه بر آنند كه عالم يك علت است، و هميشه يكتا بوده و فزوني نيابد و از صفت معمولات چيزي به آن نپيوندد. و پيامبران را براي راهنـمايي آنها فرستاد، و براي آنكه حـجت نمـايند. و از خشم و غصـبش هراسان دارند . . . . و برجسـتگان و بـزرگان آنـها: ارانــي و اغــثاذيمـون و هــرمـس بــوده و برخي سولون جد مادر افلاطون فيلسوف را در شمار آنها آوردهاند. دعوت اين گـروه يكنواخت بود و در سنن و آيين با هــم اخــتلافي نداشتند و قبله خود را يكي مي دانستند و در سفر خردمندان قطب شما قرار داده شده بود، تا به حكمت دستيابي داشته باشند. و از آنچه با فطرت مناقصت دارد به دور مانند و خود را ملزم به رعايت فضايل چهارگانه نفس داشته باشند. . . . .و مـيگــفتـند، آســمان از روي اخــتيار و خــردمــندي در حــركــت بــوده و نــماز روزانــه بر سـه وقـت واجــب اســت. ولــي در هــشــــت ركــعت و هر ركعتي سه سجده پيش از طلوع آفتــاب بــه نــيــم ساعـت يـا كــمتر بـا ســر زدن آفــتـاب بــه پـايـان برسد. دومي در پنج ركعت و هر ركعتي سه سجده كه با زوال آفتاب پايان يابد. و ســومي مــانند دومــي بــوده و بــا غـروب آفتاب به پايان مي رسـد. . . . .و سي روز ، روزه را واجب شمارند و اول آن از هشتيمن روز ماه اذار اسـت و نـه روز آخــر كانـون اول را روزه مـي گيرند. و هــمچنين هفـت روز از هشـتمين روز ماه شباط كه در نظرشان بسيار بزرگ و با اهــميت و در روزه نــافله هــايي دارنــد كه يــكي شـانزده روز و يـكي بيست و هفت روز است. و قربــاني هـايي بـراي تـقرب دارنـد و آن را ويـژه ستارگان دانند و به گفـتـه برخـي از آنان اگر قربـاني به نام بـاري تعالي شود آثار خوبي را نـشان نـخواهد داد زيــرا به عقيده آنـان ايـن كار چنان است كه يك كار عظـيم و بزرگي دست انـدازي شـود كه پائين تر از آن هم وجود داشته و تـرك شــده و بـه همين سـبب نـه خـوب درآيـد و نـه بـد. و ذبـيـحـه قربـاني عبارتست از گاو نر و بز و ساير چهارپايان به جز شــتري كه در فـكين دهانـش دنداني نباشـد، و از پـرنـدگان آن را قـربانــي كنـند كه از نـوع كبــوتر و مرغان شــكاري نباشـد و ذبـيـحه را بريـده شدن رگهاي گــردن و حلـقوم و تـزكيه را جدا نــشدن سـر از بـدن حــيوان دانـنـد و بيــشتر ذبيحه شـان خروس بـوده و قربــاني را نمـي خورند بلكه آن را مي سوزانند. و در روزي كه قرباني كنند به بت خانه نمي روند ودر هر ماه چهار وقت براي قرباني دارند: وقـت اجتــماع، وقت استـقبال، و روزهــاي هفـدهم و بيسـت و هشتم ماه . و اما عيــدهاي آنان: عـيدي به نــام عيــد فطـر السبـــعه و عيــد فطر الشـهر و به قولـي فطر الثلاثين در دو روز و يـكي هـم پس از گذشتن پــنج روز و يـكي ديــگر پس از گــذشتن هجـده روز كه روز بيست و ششم آبان ماه ميشود. و عيدي در بيست و نهم تموز. و بــايد در جنـابت غسـل كنـنـد و جـامه عوض كنـد و با دست زدن به زن حـائض غسل كنند و جـامه عـوض كنـنـد و البـته زن حائض را بايد از هر چيزي دور نگه دارند. . . . در ارث زن و مرد يكسانند و طلاق ندارند . . . . پس از طلاق رجوع نــدارند و دو زن نگيرنــد و نزديكـي به زن را بــراي پـيدا كردن فرزند دانند.روز يــكشنبه بــراي آفـتاب كه نامش ايليوس اســت. دوشــنبه براي ماه كه نــامش ســين است. سـه شــنبه بــراي مـريخ كـه نامـش آريس است. چهــارشـنبه براي عــطارد كــه نامــش نـابق اســت. و پـنـجشــنبه بـراي مـشــتري كه نــامش يــان اســت. جـمعـه بــراي زهــره كه نامــش بــلـثـا اسـت. شــنبــه براي زحل كه نامش قرنس است.
عيدهاي آنان
نيسان
سال حراينان از اول اين ماه شروع ميشود و روزهاي اول و دوم و سوم آن را براي اداهه بلثا كه زهره است، با راز و نيايش درآيند و دسته دسته يا به تنهايي به خانه آن الهه روند و قرباني كنند. حيوانات زنده را بسوزانند و روز ششم اين ماه ، گاه نري براي الهه ماه سر بريده و هنگام پايان روز آن را مي خورند . و در روز هشتم روزه بگيرند و با گوشت بره افطار كنند . . . .
ايار
و در اولين روز اين ماه عمل تقريب به سر الشمال و تشميس به جاي آورند . . . .
حزيران
در روز بيست وهفتم اين ماه براي الهه تيرانداز، شمس سرالشمال به جاي آروند.
تموز
در نيمه اين ماه عيد بوقات است. يعني زنان فراري كن و آن را – تاوز – و عيد الهه تاوز خوانند و زنان براي او گريه كنند . . . .
آب
در هشت روز از اين ماه به كار تهيه شراب تازه براي خدايان مشغول شوند . . .
ايلول
در سه روز اين ماه آب گرم كنند تا براي سرالشمال و براي رئيس جنيان كه خداي بزرگش دانند استحمام نمايند . . . .
تشرين اول
در نميه اين ماه براي مردگان خورد و خوراك مي سوزانند . . . .
تشرين ثاني
از بيست و يكم اين ماه نه روز براي – خداي بخت – روزه دار شوند . . . .
كانون اول
در چهارم اين ماه گنبدي بر پا كنند و آن را – پرده بلثا – نامند و زهره و الهه برقيا بوده و سحميه (بت ) ناميده مي شود . . . .
كانون ثاني
در بيست و چهارم اين عيد ميلاد الهه قمرات و در آن سرالشمال به جاي آرند و حيواناتي مي كشند . . . .
شباط
از روز نهم اين ماه هفت روز روزه دار شوند و براي آفتاب است كه آن را خداوندي بزرگ و خداي فيض و بركت دانند.
اذار
از هشتم اين ماه سي روز براي ماه روزه دار باشند و در بيستم ماه رئيس براي الهه آريس – مريخ – در ميان اين گروه نان و جو تقسيم نمايد . . . .
ابن النديم بر اساس آراء شايع عصر خويش عموم آيين هاي كلدانيان قديم را به صابئين و يا حرانيان صابئه نسبت مي دهد. او بدون اشاره به متون مندايي و آيين هاي ساده مندايي كه در كناره هاي دجله و فرات اجرا مي شد، بخش عظيمي از مقاله نهم كتاب الفهرست را به توصيف آيين هاي حرانيان كوكب پرست اختصاص مي دهد.
غفلت ابن النديم از آيين هاي مندايي به دو دليل قابل توجه است: اول اينكه مندائيان در كمال سادگي و فروتني و بدون هياهوي تبليغي هيچ كوشش براي معرفي خويش مصروف نكردند. دوم اينكه شغل ابن النديم، دسترسي او را به صابئين مندايي محدود كرده بود. ابن النديم صاحب يك كارگاه صحافي و كتابفروشي بود. اين كار وقت زيادي از او را در بر مي گرفت. و اجازه تحقيق و تفحص بيشتر به او نمي داد .
5- آثار الباقيه اثر ابوريحان بيروني
يكي از دقيق ترين آراء محققين اسلامي (كه بيش ار آنكه متكلم باشد منجم و رياضيدان بود) نظر ابوريحان بيرون (وفات 440 هجري)، است او در كتاب آثار الباقيه مينويسد:
و بعضي از اين جماعت بوذاسف را هرمس مي دانند و گفته شده كه صابئين حقيقي آنهايي هستند كه در بابل از جمله اسباطي كه كوروش و ارطخشاست به بيت المقدس حركت دادند باز ماندند و بيشترشان دو واسط و سواد عراق در ناحيه جعفر و جامده و دو نهر صله ساكن اند و خود را با نوش بن شيث نسبت مي دهند و با حرانيه مخالفند و مذاهب ايشان را عيب مي كنند و جز در اشيا معدودي با ايشان موافق نيستند، حتي اينكه در نمازشان به قطب شمال متوجه اند و حرانيه به جنوبي . گمان ميكنم كه مانوي ها نيز به اين قطب توجه كنند. اين قطب نزد ايشان وسط قبه السماء است.
بيروني در اين نظريه به منبع خود اشاره اي نكرده است.
بر اساس نظريه ابوريحان بيروني، صابئين (يا بعضي از اين جماعت) گروهي يهودي بودند، كه در لشكر كشي بخت النصر پادشاه بابل به بابل آورده شدند، مدتها در تبعيد بسر بردند، و تنها با آزادي آنان به دست كوروش در 539 م اجازه اقامت در بخش هاي شمالي و غربي بين النهرين را دريافت كردند. برخي از يهوديان به اورشليم بازگشتند ، و برخي در بين النهرين تحت حمايت دولت هخامنشي قرار گرفتند.
حال به بوثه 61 كتاب انياني مندائيان نظري مي افكنيم. در اين بوثه از مهاجرت مندائيان و يا حضور اجباري (اسارت گونه) مندائيان در شهر حران سخن رفته است:
من عازم شدم،
آمدم رسيدم،
به دروازه هاي بابل.
از بچه هاي (فرزندان) بابل،
چند تايي بودند كه وقتي مرا ديدند،
درهاي (منازلشان) را بستند.
پيروزي كوروش بر بابل در 539 ق . م در بوثه هاي 152 تا 163 قلستا به اشاره آمده است:
به نام زندگي بزرگ.
وقتي كه تابندگي به سرزمين سپيد پارس پيش آمد،
يك جوانك به نام آرسابان (احتمالاً كوروش) پسر موجودات نوراني پرچمي برافراشت.
مراجعت مندائيان به كناره رود اردن بوثه پائين در كتاب قلستا گزارش شده است:
به نام خداي بزرگ
كه پرچم زيهرون را بر افراشت
كه دنياها و نسلها در آن درخشيدند
و به ساحل اردن پرياويس رفتند.
اردن پرياويس در نظاره درخشندگي،
پرچم زيهرون به سوي تابندگي اش دويد.
بيروني تفاوت بين صابئين و حرانيان را آشكار مي كند. او صابئين را از اختلاط يهوديت و مجوسي (زرتشتي) مي داند، حرانيان معتقدان به كواكب و افلاك آسماني وكليات عناصر طبيعي معرفي مي كند.
بيروني مي نويسد:
در پيش گفتم كه صابئين حقيقي آنهايي را گويند كه از اسيراني كه بخت النصر به بابل آورده بود در آنجا بازماندند و پس از آنكه ديرگاهي در بابل بماندند به همان ديار خو گرفتند و چون اصول صحيحي در دست نداشتند اين بود كه پاره اي از گفته هاي مجوس را كه در بابل شنيد باور داشتند و كيش صابئين از مجوسيت و يهوديت آميخته است.
بيشتر صابئين در سواد عراق به طور متفرق زيست مي نمايند و صابئين حقيقي ايشانند و چون دين اين جماعت اساسي صحيحي از وحي و الهام ندارد بدين سبب اختلافات بسياري در مذهب صابئين ديده مي شود و اين گروه خود را به انوش بن شيث ابن آدم منسوب مي دارند.
بيروني حرانيان را در اشكال مختلف و از زاويه هاي گوناگون مورد بررسي قرار داده و در كل آنها را معتقدان به كواكب و افلاك آسماني مي داند و ريشه آنها را گاه بودايي و گاه ايراني تلقي مي كند.
پادشاهان پيشدادي و برخي از كيان كه بلخ را جايگاه خود قرار داده بودند، نيرين و كواكب كليات عناصر را تا زمان پيدايش زردتشت، در سال سي ام از سلطنت آشتاسب ، تقديس مي كردند.
باقي مانده هاي اين طايفه در حران سكني دارند و بديشان حرانيه گفته مي شود و اين اسم منصوب و مسكن ايشان است و برخي گفته اند كه آن نام منسوب به هاران بن ترح مي باشد كه برادر ابراهيم است و او از ديگر روساي ايشان در دين پا بر جا تر و متمسك تر بود.
ما از ايشان بيش از اين نمي دانيم كه مردمي هستند كه خداوند را يگانه مي دانند واز قبايح تنزيه مي كنند واو را به سوب متصف مي كنند نه به ايجاب مثل اينكه مي گويند محدود نمي شود و ديده نمي گردد و ستم نمي كند وجود نمي نمايد و حق تعالي را به اسماء حسني مي خوانند ولي به طريق مجاز، زيرا كه نزد آنها صفتي حقيقتاً وجود ندارد و تدبير عالم را به فلك و اجرام آن نسبت مي دهند و به حيات و نطق و سمع بصر افلاك قائلند و انوار را تعظيم مي كنند . . . .
اشاره بيروني به عقايد و شعاير حرانيان بسيار ظريف و قابل تامل است. او حرانيان را معتقدان به انوار معرفي مي كند. اصل مهمي كه در عقايد مندائيان آمده است! او حرانيان را معتقدان به حيات و نطق و سمع و بصر افلاك معرفي مي كند. اين صفت در عقايد مندائيان به فرشته هاي آسماني اطلاق مي گردد. او قبله گاه حرانيان را جنوبي و قبله گاه صابئين را شمالي توصيف كرده است. مندائيان كنوني نيزبه قبله گاه شمالي در آسمان (در امتداد ستاره دب اكبر) اعتقاد دارند.
از ديدگاه بيروني، صابئين فاقد ذبايح بشري بودند. حتي درباره حرانيان نيز با احتياط بحث مي كند، و اخبار مربوط به قرباني كردن انسان براي معابدشان را دروغ و نارسا مي داند.
تفكيك و مرزبندي تاريخي و عقيدتي صابئين از حرانيان و نيز وجود مشتركشان در آثار الباقيه به زيبايي و دقت تشريح شده است . بيروني اطلاعات كامل درباره آنها ندارند، ولي ريشه هاي تاريخي هر يك را براي اولين بار بيان مي كند. و اين، بزرگترين نقطه قوت آثارالباقيه است.
در پايان بررسي كتاب بيروني مناسب است جدول تطبيقي نام ستارگان مأخوذ از آثارالباقيه آورده است:
|
تازي |
زحل |
مشتري |
مريخ |
شمس |
زهره |
عطارد |
قمر |
|
رومي |
قرونس |
زاوس |
آراس |
ايليوس |
افروديطي |
هرمس |
سيليس |
|
فارسي |
كيوان |
هرمزد |
بهرام |
خورشيد |
ناهيد |
تير |
ماه |
|
سرياني |
كادن |
بيل |
نرغال |
شمشا |
استرابلتي |
نفو |
سهرا |
|
عبري |
شبش |
صيدق |
ماذيم |
لمو |
نوغه |
كيخوحمو |
لفافه |
|
هندي |
سنسجر |
برهسيتي |
منكل |
اويد |
شرك |
بد |
سوم |
|
خوارزمي |
ـ |
رشيمرد |
اريغز |
اخير |
ناهيچ |
چيدي |
ماه |
6- تاريخ ثعالبي اثر عبدالمك بن محمد بن اسمائيل ثعلبي نيشابوري
ثعالبي (احتمالاً تولد 350، وفات 429 ه ق)، اديب، شاعر، مورخ و آشنا با دستگاه دولت غزنوي و پرورش يافته در حوزه هاي علمي خراسان بزرگ است.
ثعالبي اطلاعات زيادي درباره صابئين ارائه نمي دهد . او همچون مورخين قرون گذشته، صابئين را با ستاره پرستها مرتبط و يكسان معرفي مي كند. ثعالبي شاهان پيش از گشتاسب را بر كيش صابئي دانسته،و اين گروه را بدون ذكر ريشه هاي تاريخي اش پرستندگان ماه وخورشيد و زهره و مشتري مي پندارد. او براي حل معماي پيدايش ستايش ستارگان و افلاك آسماني از شايعات خرافي بهره جسته، زرتشت را باني پرستش ستارگان قلمداد مي كند.
«زرتشت پرستش ستارگان را نيز پيش آورد و گفتارهاي درهم ريخته و دور از باور بر آن بيفزود وبراي نزديك شدن به خداوند آتش را بزرگ شمرد و گفت كه آتش از پرتو الهي است و آب را گرامي شمرد كه مايه زيست آفريدگار و اسباب آباداني جهان است»
نكته با ارزش تاريخ ثعالبي قطعه شعري است كه گويا منتسب به اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي (از خاندان معروف هلال صابي) بوده، و ثعالبي آنرا در كتابش آورده است. در اين قطعه شعر، چه به صورت استعاره و يا بر حسب شهرت ستاره پرستي صابئين، ستايش ستارگان توسط حرانيان صائبي را تاييد مي كند. اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي اين شعر را براي كنيزش «ثريا» سروده است:
من كه صابيام ستارگان مي پرستم كه ثريا با ستارگان روان است.
از مجموع گزارشات ثعالبي استنباط مي گردد ثعالبي هيچ گزارش از صابئين مندايي كه ساكنين رودها و مردابهاي جنوب عراق بودند دريافت نكرده است.
7- بيان الاديان اثر ابوالمعالي محمد بن الحسين العلوي
كتاب بيان الاديان در حوالي 485 ه ق توسط ابوالمعالي در 5 باب (مجموعاً 78 صفحه) تاليف يافته و آيين هاي ديني و آراء مكاتب فلسفي ملل ديگر را تشريح كرده است.
درباره شخصيت علمي ابوالمعالي اطلاعات دقيقي در دست نيست. احتمالاً او در دوره غزنويان مي زيسته و علاقه وافري نسبت به مسائل كلامي اديان ديگر ملل داشته است. ابوالمعالي همچون مورخين قرون سوم تا هفتم هجري قمري در كنار تشريح تاريخ ملت ها به نقد و بررسي آراء ديني – فلسفي آنها همت گماشته، و از رهيافت اين تلاش مجدانه كتاب بيان الاديان همراه با واقع گرايي و تيز بيني كتابخانه اي ، پديدار گشته است.
مهمترين نظريه ابوالمعالي در نسبت دادن مانويان به صابيان است. او مانويان را بخوبي مي شناخته و اصول و عقايد ايشان را به اختصار بازخواني مي كند.
ايشان (ماني) همه گويند كه زردتشت گفته است كه صانع دو است : يكي نور است كه صانع خيراست و يكي ظلمت كه صانع شر است و هر چه در عالم هست از راحت و روشنايي و طاعت خير به صانع خير و باز پذيرد و هر چه از شر و فتنه و بيماري و تاريكي است به صانع شر . . .
ابوالمعالي در تشريح آرا و آيين هاي صابيان به اختصار مي نويسد:
بعضي از فلاسفه از شهر يونان كه ايشان را صابيون خوانده اند، ايشان اين مذهب را داشته اند و صابي در لغت آن بود كه از كيش در شود، لكن اين طبقه را صابي خوانده اند و سرور ايشان اراني و آغاذيمون و هرمس و سولون كه جد افلاطون بوده است از سوي مادر، هم بر اين جمله آورده است ابوالحسين نويزي در كتاب اختصارات، و هر روز سه بار نماز كرده اند: نماز بامداد و پيشيين و شبانگاه . و كواكب ثابته را نماز تطوع كنند هر روزي آن ستاره را كه آن روز را بد باز خواندند چنانكه شنبه زحل رات كماكانوا، و روزه ايشان هر سالي سي روز است تمام ليكن پراكنده. از اول ماه آذر هشت روز پيوسته ، هفت روز و شش روز ديگر پراكنده و در ايام روزه گوشت نخورند و هر ماه چهار قرباني كنند به نام ستارگان از خروس و خون آن خروس در گور كنند و پر و استخوانش را بسوزند. گوشت شتر و دراج و كبوتر نخورند و ماهي نخورند و عقوبت بر گناه ارواح را ببينند چنانچه در پيش از آن در مذهب فلاسفه ياد كرديم.
مطالب ياد شده كه ابوالمعالي از كتابخانه هاي بزرگ ماوراء النهر استخراج نموده، با مطالب محققان قرون قبلي مشابهت دارد. انتساب صابئين به هرمس تريس مجستوس (سه بار درود بر هرمس) و آغاذيمون ، نه تنها در بيان الاديان بلكه در متون قبلي نيز ادعا شده است. مسلماً با توجه به اينكه مصداق صابئين در متون اسلامي ، عموماً همان حرانيان مي باشد، جاي شك نيست كه از نظر گاه مورخين و فلاسفه و متكلمين اسلامي ، حرانيان به مثابه ميراث خواران كلدانيان ، حلقه واسطه علوم يوناني و تمدن اسلامي تلقي مي شوند.
آنچه ابوالمعالي درباره شعاير صابئين آورده ، بيشتر به آيين حرانيان شباهت دارد. چند نكته از شعاير ياد شده با آيين مندائيان شباهت دارد. يكي اينكه در ايام روزه سنگين در مندائيان كنوني خوردن گوشت حرام است. مشابهت دوم، قرباني كردن خروس مي باشد. اما در مندائيان هيچ ذبيحه اي براي كواكب و ستارگان قرباني نمي شود . بلكه قرباني كردن و ريختن خون حلال گوشت نرينه ، براي اموات و برخي اعياد صورت مي گيرد. مهمتر از همه اينكه، گوشت حيوان ذبح شده را تناول مي كنند ، و بر خلاف صابئين حراني كه ذبايح را سوزانيده و در خاك مي كردند ، رفتار مي كنند . ديگر شعايري كه مندائيان در گذشته از اين شعاير كه عموماً مبتني بر فلسفه شرك بوده تابعيت مي نمودند.
8- الملل و النحل اثر محمد بن عبد الكريم شهرستاني
شهرستاني از متكلمين و فلاسه قرن ششم هجري است. در 479 ه ق در «شهرستانه» خراسان متولد و در 548 ه ق در موطنش سر به خاك مي گذارد اثر الملل و النحل است. به تعبيري مي توان آن را تاريخ دين و فلسفه ناميد. او در اين كتاب به تشريح آرا فلاسفه يونان و اسلام و انديشه هاي ديني عرب جاهليت و هند و ايران باستان و صابئني مي پردازد بخش مربوط به صابئين، تحت عنوان «صابيان»، از مهمترين مباحث كتاب شهرستاني است . تشريح آرا صابيان در اندازه هايي كه شهرستاني ارائه كرده است ، در هيچ متني تاريخي – اسلامي يافت نمي شود . منابع شهرستاني در تشريح آرا صابيان نامعلوم است. دسترسي شهرستاني به آرا صابيان نيز غير قابل ارزيابي است. زيرا او در زماني مي زيسته كه تمامي معابد شهر حران (ويراني در 424 ه ق) نابود شده بودند. شهرستاني در طول زندگانيش تنها سه سال در بغداد (نظاميه بغداد) حضور داشته (510 تا 514 ه ق)، و ما بقي عمر خود را در ايالت خراسان بسر برده است. اگر تاريخ تاليف او را در 512 ه ق باور داشته باشيم، همواره اين سوال را در پيش رو خواهيم داشت كه با توجه به اقامت كوتاه سه ساله او در بغداد ، آيا منابع كافي در اختيارشهرستاني قرار گرفته، تا به تفسيري در كتابش درباره صابئين آمده ترديد نداشته باشيم؟
شهرستاني در علوم عقلي خواسته احتجاجات كلامي و فلسفي ، تبحر داشت . در بخش هاي مربوط به آرا فلاسفه يونان، هيچ كاستي در تشريح آرا فلاسفه يونان مشاهده نمي شود. گويا منابع كافي در كتابخانه هاي نيشابور و خوارزم و مرو براي اين رشته تحصيلي وجود داشت. در بخش هاي فلاسفه اسلام نيز هيچ ضعفي ديده نمي شود . قدرت او بر آرا بو علي سينا نيز قابل تحسين است. ضعف او بر آرا هند محسوس است. گويا عليرغم سكونت در شرق ايران منابع و متون هندي را مطالعه نكرده است.
روش شهرستاني كاملاً عقلي و مبتني بر احتجاج و پرسش و پاسخ است. حداقل از بخش صابيان مي توان استنتاح كرد، كه او بر قرار دادن الگوهاي تقسيم بندي فلسفه ارسطويي و با استعانت از فلسفه اسلامي (خاصه بوعلي سينا)، و قرار دادن يك مخاطب ذهني به بحث و گفتگو مي پردازد. بسان شيوه اي كه در نظاميه هاي عصرش رايج بود ، و الگوي بحث جدلي در حوزه هاي علميه قرون بعدي قرار گرفت. ضعف شهرستاني در اين است كه هيچ گاه فيلسوف حراني و صابئي به گفتگو ننشسته بود . ما تمامي حرفها و استلالات حرانيان و صابيان را از دهان شهرستاني مي شنويم. و اين اساسي ترين مشكل ما در بررسي آرا صابيان در كتاب الملل و النحل است.
به جسارت مي توان مدعي بود كه مندايئان هيچ گاه فلسفه يوناني (ارسطويي يا نو افلاطوني و يا حتي قديمي ترش، فيثاغورث) را مدون و با علم كلام در نياويختند.
تقسيم بندي هاي فلسفي – كلامي شهرستاني در مباحث ماده و صورت ، تقسيمات نفس ، وجود واجب وجود ممكن ، حدود ماده و معنا ، عالم مثل ، علم كلي ، علم جزئي و نقد فلسفه حسي در هيچ يك از متون صابئين مندايي ديده نمي شود . اين در حالي است كه شهرستاني مباحث پيچيده اي را به شكل پرسش و پاسخ بين گروه (حنفاء) و «صابئه»، به شكل ذهبي ارائه كرده ، و صابئين را گروهي مسلط و آگاه به فلسفه افلاطوني ، ارسطويي و سينايي معرفي كرده است.
هر خواننده اي بعد از مقايسه الملل و النحل ومتون مندايي شگفت زده ميشود . حيرت و شگفت زدگي به اين خاطر است كه ، چگونه ممكن است صابئين مندايي در قرن ششم هجري به اين تراز پيچيده فلسفي – كلامي نايل شده باشند. ولي امروزه هيچ اثري از آنها در متونشان ديده نمي شود.
يقيناً و بدون هيچ شكي، مصداق واژه صابئه در كتاب الملل و النحل مندائيان نيستند . اين بدين معنا نيست كه هيچ آرا مندايي و مشابه آن در كتاب شهرستاني يافت نمي شود.
شهرستاني در نقد آرا صابئه ، يك تنه بر كرسي قضاوت نشسته ، و در هيات يك متكلم مسلمان و احتمالاً مستند به كتابخانه هاي شرق ايران و بدون رويارويي با باقي مانده حرانيان، به بررسي كلامي – فلسفي انديشه معروف حرانيان موسوم به اصحاب روحانيات پرداخته است. ارزش كار شهرستاني در اين است كه برخي از آرا حرانيان كه انديشه تنجيمي باستاني را با فلسفه يوناني آميخته بودند، مكشوف مي سازد.
شهرستاني صابئه را به سه قسم تقسيم كرده است:
1- اصحاب روحانيات
2- اصحاب هياكل و اشخاص
3- حرنانيه (حرانيان)
شهرستاني سه فرقه صابئي تشريح و محكوم مي كند.
فرقه اول به واسطگي روحانيت بين خدا و انسان اعتقاد دارند. شهرستاني در تشريح گروه اول مي نويسد:
گويند(معتقدان به اصحاب روحانيات مي گويند) :
روحانيات سبب ها و واسطه هاي ايجاد و آفريدگارند و گردانيدن امور از حالي به حالي. و متوجه ساختن مخلوقات از مبدا به سوي كمال فرمان بردارند و از حضرت قدسي مدد مي خواهند و فيض ميرساند به موجودات سفلي .
و از روحانيات بعضي مدبر : «سيارات سبعه اند» كه هفت كوكب معروفند در افلاك ، و آن افلاك «هيكل هاي آن» هفت سياره اند. و هر «روحاني» را «هيكلي» هست و هر «هيكلي» را «فلكي» كه نسبت روح است به بدن و آن روحاني رب او و مدبر او است. هيكل ها رب گويند و گاه اب خواننده و عناصر امهات گويند. و روحانيات حركت دهنده هر فلكي باشند به مقداري مخصوص كه از آن حركات انفعالات در طبايع و عناصر به پديد آيد، و از آن انفعالات تركيبات و امتزاجات در مركبات عناصر پيدا شود و قواي جهاني در آن مركبات حادث شود و نفوس روحاني نيز به آن مركبات مركب شود مانند انواع رستني و انواع حيوانات.
و تاثيرات كليه از: «روحاني كلي» حاصل شود و تاثيرات جزيي «روحاني جزئي» حاصل آيد، چنانچه با جنس باران، فرشته اي مصاحب است و با هر قطره اي فرشته اي .
شهرستاني گروه اصحاب روحانيات (مهمترين گروه صابئي)را معتقدان به واسطگي موجودات فرشته گونه بين خدا و انسان معرفي مي كند. مومنين به راه انبيا به واسطگي جسماني (پيامبران كه از گوشت و خون و مانند ديگر آدميان هستند) اعتقاد دارند. مومنين به ره انبيا در تضاد با مومنين به اصحاب روحانيات قرار دارند. اولي را حنفا و دومي را صابئه مي نامد.
حنفا كساني هستند كه اعتقاد دارند. خداوند احكام و شريعت خود را از طريق پيامبراني كه آنها را حس مي كنيم و مي بينيم و گفته هايشان را مي شنويم ، نازل مي كند. و براي وصل به خداوند ادراك پيامبران (جسماني) ضروري است.
صابئه كساني هستند، كه به پيامبران جسماني كه حنفا مي گويند اعتقادي نداشته، و معتقد هستند: شان و ذات احديت ايجاب مي كند، كه واسطه اي از نور همجنس خويش و مبرا از محدوديت هاي مادي به وجود آورد ، تا انسانها مجبور شوند براي تمسك و اتصال به واسطه هاي روحاني، نفس خود را از پيرايه هاي شهوت آلود و قوت هاي نفساني و غصبي پاك كنند. استدلال صابئه (بزعم شهرستاني) اين است كه پيامبران جسماني چه فضيلتي بالاتر از ديگر انسانها دارند. آنهااز گوشت و پوست و خون هستند، و بسان ما مي خورند و مي نوشند و زاد و ولد مي كنند و مي ميرند. در عوض واسطه هاي روحاني (فرشته و يا مدبرهاي آسماني) از نور و عقل محض و از عالم مجرد و فاني و ازپليديهاي خاكي و محدوديتهاي ماده هستند. صابئه بر اساس اين فرضيه كه ماده از جنس شر است، از پذيرفتن پيامبران جسماني پرهيز دارند و آنها را لايق رهبري انسانها براي رسيدن به كمال و طهارت روح و نفس مي دانند.
در واقع از اينجا به فصل مشترك فلسفه ديني مندائيان و اصحاب روحانيت (بزعم شهرستاني : صابئين) نائل مي شويم. در ظاهر، شباهت صوري مندائيان با صابئين كه شهرستاني ترسيم نموده، غير قابل انكار است. زيرا مندائيان به سازمان عريض و طويل فرشتگاني كه در خلقت آسمانها و زمين دست اندر كارند معتقد بوده ، و بيش از آنكه به قواي جسماني و عقل خاكي معتقد باشند، به سازمان فرشتگان آفريدگار از جنس نور مطلق و خير مطلق و عقل مطلق هستند، اعتقاد دارند. مندائيان در اين نظريه همسان اصحاب روحانيات، بيش از هر چيز به آسمان و نور و فضاي لايتناهي و عقل آسماني ايمان دارند، و از رهيافت اين نظريه ، به نوعي از عرفان ديني پايبند هستند. اما يك تفاوت آشكار بين اين دو گروه به چشم مي خورد. مندائيان عليرغم اعتقاد به سازمان فرشتگان آفريدگار به انبياء اعزامي از سوي خداوند (حيي) اعتقاد دارند. انبيا مندائيان عبارتد از :
آدم، رام و رود، شرباي و شوربا هيبل، نوح ، سام، يحيي.
فلسفه تاريخ مندائيان مشحون از دوره هاي تاريخي است، كه با اوج فساد و نزول حريق عالم سوز يا طوفان و نزول پيامبر جديد به شكل ادواري تا پايان جهان (ظهر انش و شيتل) ادامه دارد.
در ادامه نظريه روحانيات ، شاهد يك انطباق و در هم آميختگي عقل آسماني (عقل الهي) با انديشه تنجيمي كلدانيان باستان هستيم.
در اينجا حرانيان صابئه كوشش دارند، پايه باستاني فلسفه ديني خويش را زنده دارند. حرانيان ميراث خوار كلدانيان هستند، كه به سعدها و نحس هاي فلكي در چارچوب گردش دوازده منطقه البروج اعتقاد داشتند. اينكه مدبرهاي آسماني (روحانيت: فرشته ها) در افلاك منزل مي كنند، و از اين طريق افلاك حاوي ذرات نور و عقل و خير مطلق مي شوند و به طور غير مستقيم تقدير و سرنوشت بشر خاكي را رقم مي زنند، نشان دهنده تلفيق آموزه هاي فلسفه يوناني و انديشه تنجيمي ميراث خوران كلدانيان قديم است. اين تلفيق فلسفي و آييني كه بزعم شهرستاني مورد ادعاي صابئين (حرانيان) است، هيچ گاه از سوي مندائيان و متون مندايي تاييد نشده است. گنزا ربا و سيدرا اد نشماتا و ادراشا يحيي مكرراً و مستمراً كوكب پرستي و انتقال قدرت الهي به افلاك آسماني را محكوم كرده اند. حتي در جاهايي كه مجبور به قبول تقدس عدد 7 (هفت سياره) و 12 (دوازده منطقه البروج) شده اند، و يا به قدرت ظاهري خورشيد و ماه و اذهان كرده اند، به گونه اي آنها را تقديس كرده اند كه به عنوان مخلوقات و زير مجموعه خداوند خدا (حيي) تلقي شده اند.
موضوع بعدي كه شهرستاني آن را از اصول عقايد صابئه قلمداد نموده، وجود كلي هاي روحاني و جزئي هاي روحاني براي عناصر طبيعي مانند: وجود كلي روحاني (فرشته) براي آب و جزئي هاي روحاني (فرشته ها) براي قطره آب است.
در بررسي مقايسه اي به آيين و عقايد مندايي چنين اصلي در عقايد مندايي (به صورتي نيم بند و ناقص) ديده مي شود.
مانا، ماناهاي بسياري تكثير كرد. مانا نشانه حكمت و عقل است و فرشته هاي توليد شده شايد فرشتگان حامل حكمت و عقل باشند. يردنا نشانه آب جاري آسماني است. هر چند بر گرفته از رود اردن است، ولي به يك فرشته كلي تبديل شده است. هر ذره آب جاري نيز توسط فرشته هاي كوچكتر حمل مي شود. اين حالت براي نور نيز هست. منشا نور ، حيي است ولي هر ذره نور توسط فرشته اي حمل مي شود. آير زيوا فرشته هوايي نوراني است، ولي هزاران فرشته كوچكترين ذرات هواي نوراني را حمل ميكنند.
سازمان عريض و طويل فرشته ها، كه از ميليونها فرشته تشكيل شده به انجام جزئي هاي عمل طبيعت مي پردازند.
اين اصل فلسفي درعقيده مندائيان از آنجا ناشي مي شود كه ، طبيعت و جهان ماده در گروي جهان بالايي است. ماده و طبيعت پيراموني ما سنتز نور و ظلمت است. با تركيب نور و ظلمت آب پاك و آب مغشوش – جهان ماده به وجود مي آيد. ماده از نظر مندائيان شر است. ولي شر مطلق به حساب نمي آيد چون براي پيدايش و بقايش به نور نيازمند است.
شهرستاني در ادامه مي نويسد:
صابئه گويند: روحانيات از شيئي پديد آمده اند. نه از ماده و نه از هيولي وتمام ايشان يك جوهرند و جواهر اينها انوار محض است كه به ظلمت اصلاً امتزاج ندارد . . . .
مندائيان نيز اعتقاد دارند كه فرشته ها از نور مطلق سرچشمه گرفته اند! جنس فرشتگان از نور است . و نور ، عقل و حكمت است. و عقل و حكمت چيزي جز خير نيستند. بنابراين در دنياي بالا عنصر شر راهي ندارد.
در مجموع ، اثر شهرستاني در كنار آثار نويسندگاني چون مسعودي و ابن النديم و بيروني داراي ارزش فني خاصه در شناسايي الهايات صابئين حراني است كه چنانچه برخي اضافات و پيرايه هاي فلسفي را از نظريه اصحاب روحانيات حذف نمائيم، شايد واقعيت هاي فلسفي و عرفاني نهفته در دين مندايي بهتر و بيشتر آشكار گردد.
9- تاريخ الحكماء اثر قفطي
جمال الدين ابو الحسين ابن القفطي (568 – 646 ه ق) مورخ مصري قرن هفتم هجري زندگي نامه 414 تن از دانشمندان مسلمان و غير مسلمان را در كتاب اخبار العلماء به اخبار الحكماء گرد آوري كرده است. كتاب در حوالي 624 ه ق تاليف شده است. ميرزا محمد ابراهيم (متوفي در زمان شاه سليمان صفوي ) آن را به فارسي برگرداند.
قفطي، صابئين را به ادريس پيامبر نسبت مي دهد. قبله آنها را جنوب بر خط نصف النهار مي داند. يوناني ها و مصري ها را از صابئين دانسته ا، آنهارا پرستندگان ستارگان معرفي مي كند.
قفطي به نقل از ابو حنيفه (80 – 150 ه ق) صابيان حراني را بت پرست خوانده و نكاح و قرباني صابئين را حرام مي داند. ولي فتواي ابو يوسف و محمد دو تن از علماي پيروي ابو حنيفه متفاوت است. اين دو عالم معتقد بودند كه صابئين از طايفه نصاري و نكاح و قربانيشان مباح است.
مواضع كلامي – ديني قفطي ، محدود ولي مستند مي باشند. او بيشتر ، مورخين چيره دست عصر خويشبود. مورخي كه در تدوين تارخي علم و زندگي نامه علماء مانند نداشت. به همين خاطر بيش از اينكه به تشريح آيين و شعاير صابئين بپرازد، به تشريح تاريخ و زندگاني علما اين قوم و خدمات آنهابه تمدن اسلايم پرداخته است. ما مديون اخبار مستند او هستيم. او گزارش دقيقي از ثابت بن قره حراني و فهرست تاليفات ثابت را ارائه و خدمات خاندان ثابت را بر مي شمرد.
10- تاريخ مختصر الدول اثر ابن العبري (غيرغوريوس ابوالفرج اهرون)
ابن العبري در 624 ه ق / 1226 م در مليطه، پايتخت ارمنستان متولد و پس از 60 سال حيات در 685 ه ق / 1286 م در شهر مراغه آذربايجان چشم فرو مي بندد. او مورخ و جهانگرد زبردستي بود، كه در قرن هفتم هجري هم زمان با يورش مغول به ايران توانست مطالعات ذيقيمتي را به شكل تاريخ عمومي انبيا و تاريخ شاهان و سلاطين، خاصه تاريخ خلفاي اموي و عباسي، از مشخصه هاي اصلي كتاب مختصر الدول است. بخش تاريخ انبيا و تاريخ اسلام، برگرفته از تواريخ عمومي قرون گذشته بوده، نظراتش درباره فرهنگ اجتماعي وعلوم و فنون اسلامي به استعانت از منابع عرب و غير عرب تكميل شده است.
در تشريح وقايع تاريخ زندگاني ابراهيم خليل و يعقوب به شهر حران (مطابق روايات تورات) اشاره مي كند. به نظر او حران از ابتدا يك شهر مذهبي بوده است.
ابن العبري درباره صابيان اعتقاد دارد:
1- صابيان همان كلدانيان باستاني هستند.
2- قبله آنها شمالي است.
3- سه نماز دارند.
4- سي روز روزه واجب دارند.
5- به ستارگان احترام ميكنند.
6- سخنان صابيان مانند سخنان فلاسفه است.
ابن العبري بر اساس متون تاريخ قبل از خود درباره صابيان قضاوت كرده است. او مدتي در شهر نينوا ساكن بود و عليرغم استقرارش در شهر نينوا نتوانسته گزارش دقيق تري از صابئين ارائه دهد. اين در حالي است كه ابن العبري به زبان سرياني مسلط بوده، و به علت اعتقادات مسيحي اش، مي توانست تحقيقات عميق تري را سامان دهد.
ابن العبري درباره صابئين مي نويسد:
آنچه از حقيقت مذهب صابئين براي ما روشن شده و ما درباره آنها تحقيق كرده ايم مذهب آنها همانند مذهب كلدانيان قديم است. قبله آنها قطب شمالي است و براي نفس چهار فضيلت لازم مي دانند و سه نماز بر آنها واجب است. نماز اول پيش از طلوع خورشيد تا طلوع آن و داراي هشت ركعت و هر ركعت سه سجده دارد و بايد طوري شروع شود كه پيش از طلوع خورشيد به اتمام برسد. نماز دوم پنج ركعت و در هر ركعت سه سجده و آن نماز نيز بايد طوري شروع شود كه هنگام ظهر تمام شود. نماز سوم نيز پنج ركعت دارد. و بايد پيش از طلوع آفتاب به پايان برسد. روزه واجب آنها سي روز است. چهارده روز آن در ماه آذار از هشتم آن شروع ميشود. آنان از ستارگان استعانت مي جويند . قرباني هاي زيادي دارند، از گوشت قرباني ها نمي خورند، بلكه آنها را مي سوزانند.
آنها باقلا و سير و بعضي از آنها لوبيا، كلم، ترب سياه و عدس نيز نمي خورند و سخنان آنان مانند سخنان حكماء است و گفتار آنها در توحيد در نهايت امراز ديگران گرفته شده است. آنها معتقدند كه روح گناهكار شرير نه هزار دور عذاب خواهيد ديد، آنگاه به رحمت خدا ملحق خواهد شد.
همانگونه كه در بررسي ديگر متون اسلامي آمد، شعاير ياد شده هيچ شباهتي با مندرجات متون صابئين مندايي ندارد. اين شعاير عموماً به صابئين حراني ، يا بهتر است گفته شود به حرانيان ستاره پرست تعلق دارد.
تنها نكته مشترك شعاير ياد شده با فرهنگ ديني صابئين مندايي اشاره به قبله شمالي است. نكته اي كه درمقايسه با فرهنگ ديني مانويت حائز اهميت است و عموم مورخين قرون سوم تا پنجم هجري بدان اشاره كرده اند.
آنچه كه در كتاب تاريخ مختصر الدول براي بررسي تاريخي قوم صابئين مندايي اهميت بسزايي دارد زندگاني خاندان ثابت بن قره و هلال صابي است.
ديگرمتون اسلامي
به اعتقاد صاحب كتاب كشاف اصطلاحات الفنون، صابئين فرقه اي هستند كه ملائكه را مي پرستيدند، زيوا را مي خوانند و داراي قبله خاص هستند.
ابوالفتح رازي در ذيل كلمه الصابئين (در سوره بقره) مي نويسد:
علما خلاف كردند در ايشان كه كي بودند و دين ايشان چه بود؟
سدي گفت: ايشان قومي اند از اهل كتاب و ذبايح ايشان ذبايح اهل كتاب بود. عبدالله عباس گفت: ذبايح ايشان حلال نباشد و با ايشان مناكحه نشايد . مجاهد گفت: ايشان اهل نيستند، بلكه قبيله اي از شاهند. ميان گبري و جهودي ، ايشان را ديني نيست. اين مذهب ابوحنيفه است. قتاده و مقاتل مي گويند: قومي اند كه خداي تعالي و فرشتگان را پرستند و زبور خوانند و نماز كنند به جانب كعبه. از هر ديني چيزي گرفته اند.
امام فخر در تفسير كبير (در تفسير سوره بقره) صابئين را به دو قسمت تقسيم كرده است. به نظر ايشان قسمت اول كساني هستند كه معتقدند خداوند خالق جهان است و خداوند خود فرمان به تعظيم كواكب داده است. قسمت دوم كساني هستند كه معتقدند خداوند كواكب و افلاك را آفريد، پس افلاك به تدبير امور عالم پرداختند.
زمخشري در تفسير كشاف (در تفسير سوره بقره) مي نويسد:
صابئين به قومي گفته مي شود كه از آيين نصرانيت و يهود خارج شد. و به پرستش ملائكه پرداختند.
سيف الدين آمري نيز در كتاب ابكارالافكار صابئين را به اصحاب روحانيات و اصحاب هياكل يا ستاره پرستان تقسيم مي كند. اين نظريه در كتاب الملل و النحل اثر شهرستاني ديده مي شود. شهرستاني اين نظريه را در قالب احتجاجات كلامي – فلسفي مابين حنفا و صابئه توضيح داده است.
الوس در بلوغ الارب، صابئين را به ابراهيم خليل منتسب كرده و آنها را به دو گروه:
1- صابيان حنيف
2- صابيان مشرك
تقسيم مي كند. از نظر او صابيان مشرك همان پرستندگان ستارگان و كواكب سبعه و دوازده منطقه البروج بوده اند.
كتاب فقهي جواهر كه مورد تاييد اكثر علما و شيعه ميباشد، اقوال مختلف علما پيشين درباره صابئين را ذيل نكاح المجوسيه آورده است.
از ابن علي آمده است كه: همانا (صابئين) قومي از نصاري هستند. در صحيح خلاف آن ذكر شده است. براي اينكه آنها (صابئين) ستارگان را (بزعم صاحب صحيح) مي پرستيدند. در تيبان و مجمع البيان آمده كه : جزيه گرفتن از آنها (صابئين) به علت عدم اهل كتاب بودنشان جايز نمي باشد. درالعين آمده است: همانا دين (صابئين) شبيه نصاري است. جز اينكه قبله آنها به سمت جنوب بر روي نصف النهار است و مي پندارد بر دين نوح هستند. و گفته شده است: آنها (صابئين) قومي از اهل كتاب هستند كه زبور را مي خوانند. و گفته شده : آنها ميان يهود و مجوس هستند. و روايت ديگر آمده است: قومي موحد مي باشند كه ايمان به رسول نمي آورند. نيز نقل گرديده كه: (صابئين) قومي هستند كه خداي عزوجل را خوانده و ملائكه را عبادت مي كنند. زبور را مي خوانند و به سوي كعبه نماز مي گذارند. نتيجه گيري
هيچ يك از گزارشات مورخين و متكلمين اسلامي تمام و كمال سيماي واقعي صابئين را ترسيم نمي كند. هريك از مورخين با فاصله بسيار، بخش هايي از تاريخ و فرهنگ صابئين مندايي را به انگيزه تشريح تاريخ پيامبران و يا تاريخ ايران و ديگر ملل توضيح داده است. اين توضيحات عموماً بر شنيدني ها استوار بوده است. تحقيق مشاهده اي و تحقيق اسنادي كمتر به كار رفته است. عدم بكارگيري دو روش روشن است:
1- تحقيق مشاهده اي به انيگيزه بسيار قوي و امكانات فوق الده مادي نياز داشت. تحقيق اسنادي به شرط تسلط برزبان آرامي – مندايي ميسر مي شد.
2- دركنار اينها بايد به انزواي صابئين مندايي اشاره گردد. انزواي بسيار طولاني و گسترده مندائيان، موجب فاصله بيشتر محققان مسلمان با آنها مي شد.
جغرافي دانان مسلمان در طول اعصار گذشته، به جز تشريح جغرافيايي شهر حران و يا اشاراتي كوتاه به صابئين حراني، ذكري از آنها نكرده اند. نيز هيچ اشاره اي به گستردگي دقيق جغرافيايي صابئين مغتسله، در طول رود خانه هاي دجله و فرات نداشته اند. جغرافي دانان مسلمان همواره از شهرهاي مهم و پر جمعيت و با اهميت (تاريخي يا جغرافيايي) فوق العاده و به قصد سرزمينهاي بسيار مذهبي (مثل كعبه ، اورشليم، كوفه، كربلا، ري . . . .) ديدن مي كردند . به همين خاطر سيماي صابئين در متون جغرافيايي فروغي ندارد.
با عنايت به اشارات كوتاهي كه در بالا آمد. مجموعه عللي كه موجب عدم دستيابي مورخين و متكلمين مسلمان (خاصه از قرن سوم تا هفتم هجري قمري) بر ماهيت دين صابئين گرديد، به اختصار ذكر مي گردد.
1- عدم دسترسي مورخين و متكلمين مسلمان به متون مندايي كه همواره به دو علت ادامه داشت:
الف: به علت تسلط مورخين مسلمان بر زبان آرامي – مندايي .
ب: به علت استقبال روساي قوم مندايي در ارائه متون مندايي جهت ترجمه آنان.
2- عدم تحقيق مشاهده اي توسط مورخين مسلمان از مراسم و شعاير صابئين مندايي در شهرهاي حران، طيب، عماره، القرنه و بصره.
3- عدم گفتگوي صريح بين علما و مورخين مسلمان با روساي قوم صابئين مندايي.
هر چند از اين گفتگو در مقاطعي به صورت كوتاه گزارش شده، ولي هيچ گاه استمرار نداشت. روحانيون صابئين مندايي هيچ علاقه اي بدين گفتگو نداشته و ندارند! به همين خاطر فلسفه و كلام در آنها پرورش نيافت.
4- يكسان شدن مفهوم واژه حرانيان و صابئين مندايي در نظر مورخين و متكلمين مسلمان قرن سوم و چهارم هجري.
اين علت نيز از مهمترين علل كوتاهي مورخين و متكلمين مسلمان در تشريح دقيق آرا و شعاير مندائيان است. اين يكسان سازي هر چند مطلق نبوده ولي انگيزه ادامه تحقيق مورخين را كاهش مي داد.
5- امتزاج علم كلام و تاريخ نگاري موجب جزم انديشي محققين مسلمان براي اثبات آراء اسلامي و رد نظريات ديگر اقوام مي گشت. بر همين اساس عموم مورخين بيشترين سعي خود را در رد آرا بيگانه مصروف داشتند.
ادامه دارد ....
پینوشتها :
1- در گذر از بحثهای مربوط به تاریخ بهائیت و در بررسی فرقه شیخیه به موردی برمی خوریم که ادعا دارد شیخ احمد احسائی ادعا و اعتقاد به هور- قلیا بودن امام زمان را از صابئین اخذ کرده است . هور – قلیا بر این اعتقاد است که موجودی میان جسم مادی و روح وجود دارد که هورقلیا نامیده می شود . شرح بیشتر را در کتاب یوسف فضایی بخوانید .
دوستان سلام
حلول ماه برکت و مغفرت و نیکی نعمت الهی را به شما تبریک می گویم و امیدوارم سر سفره افطار مجاهدان و دانشمندان اسلام را فراموش نکنید .
اما بعد ، دومین مقاله از سری تاریخ جامع صابئین را برای شما روی وبلاگ قرار دادم . می توانید با مراجعه به آشیو صابئین آن را مطالعه کنید .
برای کسانیکه اولین بار به این وبلاگ سری می زنند بازدید از آرشیوهای مختلف را پیشنهاد می کنم
موید باشید
یک تذکر مهم :
آنچه در ادامه مطالعه می کنید مقاله ای است که به بررسی کلیات دین مندایی ( صائبی ) می پردازد و توسط آقای مسعود فروزنده نگارش یافته است . نویسنده این مقاله که خود از صابئین ایران است در این نوشتار مطالب جالبی را به دست داده که نگاه به آنها برای محقق ایرانی بسیار جالب و مفید خواهد بود . ضمن درج این مقاله در وبلاگ ( که اصل آن در سایت www.iranmanda.com قابل دسترسی است ) کوشیده ایم تا در موارد مورد نیاز بدون دخل و تصرف در متن و با رعایت اصل امانت داری توضیحاتی را در انتهای متن و در پاورقی بیافزائیم امید آنکه مفید واقع گردد . منتظر نظرات شما هستم .
با تشکر - جواد نوائیان رودسری
مندا به معناي علم، شناخت،ادراك و يا عرفان ، واژه اي از زبان آرامي (1)شرقي است. مندايي (جمع آن : مندائيان) به معناي پيران عرفان، پيروان علم الهي يا پيروان شناخت هستي است. به همين مناسبت معبد آنان به نام مندي نام دارد.
ستاره پرستها در متون اسلامي به نام صابئين شناخته شده اند. ولي صابئين امروزي هيچگاه خود را (در متون شان) صابئين معرفي نكرده اند. آنها در تمامي متون، اعم از كتابهاي اصلي و يا فرعي (موسوم به طومار يا ديوان) ، خود را مندايي ناصورايي معرفي كرده اند. ناصورايي به معناي محافظ دين ، مومن ، متقي و اهل عبادت و واژه اي از زبان آرامي شرقي است.
مورخين و علما مسلمانان در متون اسلامي، صابئين را با مغتسله يكي دانسته اند. به اين علت كه اساسي ترين و رايج ترين آيين صابئين مندائي،غسل تعميد در آب است. يحيي، واضع غسل تعميد در آب بود(2) و عيسي مسيح توسط او غسل تعميد يافت. بدين وسيله در دو دين صابئين مندائي و مسيحيت، غسل تعميد به منزله پاكي تن و روان و نمادي از اعتقاد و ايمان به رستگاري و پرهيز از كژروي است.
واژه صابئه از ص – ب – ع در هنگام تعريب ع ساقط شده ، به شكل صَبأ خوانده مي شود و معناي در آب فرو رفتن و ريزش آب و ميل نمودن به چيزي از آن مستفاد مي گردد.
واژه صوا و صبا به معني غسل گرفتن است، كه مصدر مصوتا و مصبتا به حساب مي آيد . مصبتا به معني غسل است. مصبتا در ادبيات محاوره اي به شكل مصوتا تلفظ ميشود. اعراب وجه اسم فاعلي آن را صابي يا صابئين خوانده اند. معناي در آب فرو رفتن (غسل) در اين كلمه مستتر است. ما هنوز درك دقيقي از اطلاق واژه صابئين بر مندائيان در متون اسلامي و در صدر آن قرآن مجيد نداريم. عليرغم تفاسير بسيار بر سه سوره قرآن، بقره و مائده و حج، هنوز به معناي مطلق كلمه نمي توانيم ادعا داشته باشم كه صابئين قرآن، مندائيان پيروي حضرت يحيي هستند. تنها در هاله اي از شك و يقين و درچارچوب اشارات نزديك به واقعيت و مبتني بر استنادات تاريخي و از همه مهمتر با بررسي متون مندايي مي توانيم نوعي ارتباط قوي بين مندائيان و صابئين مشاهده نماييم.
اين كتاب كمكي است بي دريغ به پژوهشگر ايراني، تا در پرتو بررسيهاي انتقادي متون مندائي، اين دين از ياد رفته را دوباره بازشناسي نمايد.
قرآن كريم در سه جا از صابئين نام آورده است:
1- ان الذين امنوا و الذين ها دوا و انصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاًفلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره بقره ،آيه 62»
همانا آنان كه به اسلام ايمان آوردند و آنانكه از اهل يهود و مسيحي و صابئي بوده و از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورند و نيكوكاري پيشه كنند براي آنها پاداشي نيك نزد پروردگارشان هست و هيچ گاه اندوهگين نخواهند بود.
2- ان الذين آمنو و الذين ها دوا و الصابئون و انصاري من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
«سوره مائده، آيه 69»
همانا كساني كه به اسلامي گرويده اند و يهود و مسيحيان و صابئين كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نيكوكار شوند هرگز ترسي بر آنان نبوده و نه اندوهگين خواهند شد.
3- ان الذين آمنو و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس و الذين اشركو ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي كل شي شهيد.
4- «سوه حج، آيه 17»
البته كساني كه به خدا ايمان آورده اند و اهل يهود و صابئين و مجوس و آنان كه به خدا شركت آوردند خداوند ميان آنها در روز قيامت جدايي افكند، همانا خداوند بر احوال همه موجودات عالم گواه (و بصير) است.
در ترجمه آيات قرآني برخي از مترجمين، صابئين را به ستاره پرستها ترجمه كرده اند(3). اطلاق مفهوم ستاره پرست به صابئين به تفاسير مفسرين اوليه قرآن و حكماء و علماء اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مربوط مي گردد.
استنادات ايشان به حادثه گذر مأمون از شمال بين النهرين به مقصد شام است كه در اواخر عمر مأمون با عده اي كه موهاي سر را بلند و بر پشت گره زده و بر تن قبائي داشتند ملاقات، و درباره دين و آئينشان سوال مي نمايد. آنها خود را نه يهود و نه مسيحي، بلكه از مردم حران معرفي مي كنند. مأمون آنها را به فرقه اصحاب الراس منتسب و بدانها اخطار مي كند:
«يا به دين اسلام روي آوريد يا به يكي از اديان اهل كتاب درآئيد.» آنها بعد از رفتن مأمون به سوي شام ، موهاي خود را تراشيده و پوشاك خود را تغيير و برخي از آنها به مسيحيت گرويدند. ابن النديم اين واقعه را از ابويوسف ايشع قطيعي نصراني نقل مي كند.
ادامه حكايت بالا كه اكثر متون اسلامي از آن ياد كرده اند چنين است:
«شيخي از فقها شهر حران بدانها مي گويد: اگر مأمون از سفر بازگشت به او بگوئيد ما از صابئه هستيم و صابئه نامي است كه خداوند در قرآن ذكر نموده است». «شما اين نام را به خود ببنديد كه نجات خواهيد يافت.»
مأمون (خليفه هفتم عباسي) در نزديكي طراسوس وفات مي يابد و خطرات حكومتي از حرانيان خود را به فرق مختلفي منتسب مي نمايند. عدهاي به كيش مسيحي، و برخي به دين اسلام وارد مي شوند. بعد از انتشار خبر وفات مأمون برخي از آن عده كه مسيحيت گرويده بودند به آئين قبلي بر ميگردند و آن عده كه به اسلام وارد شده بودند نتوانستند به سادگي از اسلام خارج شوند. بنابراين اين حكومت: دو جمعيت اسلام آورده و به نصراني گرويده در بين حرانيان (معروف به صابئه) تا ساليان متمادي حضور داشتند. ابن النديم به نقل از كتاب ابو يوسف ايشع قطيعي نصراني، خانواده هاي مسلمان شده اي مي خواند كه دوباره به نصرانيت روي آوردند.
هيچ يك از حكما و مورخين اسلامي اشاره اي به كلمه مندائي و مندائيان نكرده اند. اين نشان دهنده عدم آشنايي حكما اسلامي از محتوي متون مندايي و حتي نمايشگر عدم گفتگوي آنها با شيوخ و روحانيون اين دين است .
برخي از حكما اسلامي، صابئين را به هندوان و شمنيه (شمن پرستان چيني) و مصريان نسبت داده اند. بيشترين و مهمترين ادله آنها تشابه گاهشماري و تعظيم كواكب و صابئين با ملل فوق است. هيچ يك از حكما اسلامي به روشني رابطه بين صابئين و هرمس را توضيح نداده اند. ولي بي استثنا مصر و هندوچين خواستگاه اوليه آنها فرض شده است.
تنها محقق اسلامي كه در قرون اوليه به صابئين حراني نزديك شد و معابد آنها را مشاهده كرد، مسعودي صاحب كتاب با ارزش مروج الذهب بود. او در ديدارش از معابد صابئين مندايي فرصت گفتگو و احتياج ديني با علما صابئين حراني را نيافت. گزارش او تكميل كننده نظريات ديگر محققين اسلامي است. توصيف كوتاه او ما را بدين باور مي رساند كه حرانيان و صابيان از يك فلسفه ديني و شعاير ديني واحد پيروي نموده و گويا تفاوت چنداني بين آنها ديده نمي شد.
يكي از دلايل ستاره پرست خوانده شدن صابئين در متون اسلامي، روايتي از امام رضا عليه السلام است. روايت فوق از علي بن ابراهيم نقل شده است كه مضمون آن اين است:
«صابئين قومي جداگانه اند، نه مجوسند و نه يهود و نه نصاري، و نه مسلمان، آنها ستارگان و كواكب را مي پرستند. اين روايات از جمله روايتهاي شاد و كمياب بوده و استناد بدان محل تأمل دارد . شايد منظور، صابئين غير مندايي شهر حران باشند كه در اين زمان به پرستش كواكب معروف بوده اند.
در بررسي تاريخ و زبانشناسانه واژه صابئه و صابئين ، به اين نكته واقف مي شويم كه اولين منبع رسمي تاريخي كه واژه صابئين را به كار گرفت قرآن كريم بود. قبل از آن در هيچ منبعي واژه صابئين به كار گرفته نشده بود. بعيد مي نماياندند كه قرآن بدون مصداق خارجي، واژه صابئين را سه بار تكرار نمايد. بطور حتم همان گونه كه عرب قبل از اسلام واژه يهود را به قوم بني اسرائيل و واژه نصاوي را به پيروان عيسي ناصري و واژه مجوس را به ايرانيان پيرو زرتشت اطلاق مي كرد، مي بايست براي واژه صابئين نيز يك مصداق معلوم و معين وجود مي داشت.
پيدا كردن مشخصه هاي قوم صابئين از واژه صابئين مثل سه واژه يهود، نصاوي و مجوس امكان پذير است.
يهود ازيهودا فرزند يعقوب (موسوم به اسرائيل : بنده خدا) مأخوذ است و احتمال اينكه از يهود (خداوند خداي بني اسرائيل) باشد ضعيف است.
نصاري ازمحل تولد عيسي مأخوذ است. شهر ناصره در الجليل مكان زايمان مريم باكره بود و بدين لحاظ لقب يا كنيه ناصري بر عيسي نوعي يادآوري جايگاه تولدش و چگونگي تولدش است. وجه تسميه دوم آن جنبه نظري دارد. نصاري برگرفته ازناصورايي به معناي محافظ دين است. واژه مجوس از مگوش آرامي و يوناني به معني مغ است. اعراب آن را مجوس تلفظ مي كردند. در اوستا به صورت مغو و در فارسي به صورت مغ است. مغ ها قبيله اي روحاني بودند كه مسئوليت حفظ آداب ديني را به عهده داشتند و گويا ديااكو، اولين پادشاه ماد، از اين گروه بوده است. سه واژه فوق نمادي طبقه اجتماعي روحانيون (فرزندان يهودا، روحانيون عيسوي، مغها) مي باشند.
حال به واژه صابئين مي رسيم. دو معنا از آن مستفاد شده است: يكي ريزش آب و ديگري ميل نمودن از راه اصلي به راه ديگر.
صب، با فتحه و تشديد با به معني ريختن و ريخته شدن آب است. همچنين معناي مرد عاشق در آن مستتر است. صب با ضمه ص به معني آنچه ريخته شود از طعام مي دهد.
علي اكبر دهخدا بعد از تاييد عبري بودن اين واژه، صابئين را از ريشه ص – ب – ع و به معناي فرو رفتن در آب مي داند. با فرض اين تعبير، معناي مغتسله (تعميد كنندگان) بهترين ترجمه آن است.
اينكه عرف قبل از اسلام معناي عقيدتي (تمايل از راه اصلي به راه ديگر) را براي صابئين انتخاب كرده باشد با احوال عرب جاهليت كه همه معاني را از طريق حسي و مشاهده اي نام گذاري مي كرد متضاد است. اينكه قرآن ، ابتدا به ساكن اين نام را براي آنها تعبيه كرده باشد نيز بعيد است. سياق نامهاي مندرج در آيات قرآن مبتني بر فرهنگ عامه شبه جزيره بوده تا بتواند در آنها نفوذ كرده و همگان از ظاهر آيات به باطن آيات رهنمون شوند.
مسافرتهاي تجاري محمد بن عبدالله (ص) پيامبر عظيم الشأن اسلام به شام در قبل از بعثت، احتمال آشنايي پيامبر اسلام با اين گروه را افزون مي كند. و يا حداقل كاروانهاي تجاري اهالي مكه به شام شايد نام و آيين گروه را به اهالي مكه منتقل كرده بودند.
اگر معناي اول واژه صابئين (از صب) را مغتسله (در آب فرو روندگان) تلقي نمائيم هيچ مشكلي بر ارتباط دهي بين صابئين قرآن و مغتسله كه مندائيان كنوني باقي مانده آنها هستند به وجود نمي آيد. ولي اگر معناي دوم واژه صابئين را معادل تمايل از راه اصلي به راه ديگر قلمداد نمائيم، آن موقع چند حالت مفروض است:
حالت اول اينكه: صابئين همان گروه معتقدين به متوسط هاي روحاني هستند كه به تدريج فرقه هاي ستاره و كوكب پرستي و بت پرستي از آن منشعب گرديد و در سراسر مصر و هند و چنين و يونان و كلدانيان رايج گشت. مطابق اين تحليل آنها بيش از آنكه موحد باشند و به مقام توحيد ارج نهند، به واسطه هاي بين خدا و انسان احترام قائلند. اگر اين حالت را قبول نمائيم تمامي مندرجات متون اسلامي قرون چهارم تا ششم هجري مبتني بر صابئي بودن تمام تمدنهاي جهاني را پذيرفته ايم.
طي اين تحليل، راه انبيا توسط برخي حكما و علما فلسفي منحرف گشته، و صابئه واژه اي عام براي تفسيري نوين از هستي است كه اعتقادي به متوسط هاي جسماني (انبيا) ندارد. مسلماً هرمس را بايد سر سلسله اين گروه بناميم (به شرطي كه روايت شهرستاني در خصوص پيامبر بودن هرمس را ناديده بيانگاريم).
حالت دوم اينكه: صابئين گروهي ازمندائيان خوانده شده اند كه به تدريج از راه اصلي (راه انبيا) در اعتقاد به متوسط هاي جماني و شريعت نبوي منحرف و به آئين هاي خود ساخته و يا ملتقط با آيين هاي شرك آميز روي آورده اند.
دو حالت فوق مورد انطباق با گفته قرآن نيستند، زيرا آيات قرآن اصرار دارند بر اينكه آنان اهل كتاب بوده و در رديف يهوديان و مسيحيان و زرتشتيان قرار گرفته اند. مسلماً نظر شارع مقدس در اين آيات بر گروههاي موحد و مومن به خدا قرار دارد. در غير اين صورت مي توانست آنها را اهل شرك خطاب كند.
بنابراين، قرآن مجيد صراحتاً يهود و نصاري و مجوس و صابئين را در يك رديف و از اهل كتاب و موحد و اهل ايمان معرفي مي كند، و در هيچ جاي ديگر صابئين را به كفر و انحراف معرفي نكرده است.
از تحليل بالا مي توان نتيجه گرفت كه صابئين قرآن داراي خصيصه تعميد در آب هستند .
موضوع بعدي ارتباط ما بين يحيي و صابئين است. مطابق آيات قرآن زكريا در اواخر عمر و درسنين كهولت صاحب فرزندي مي شود كه خداوند او را يحيي مي نامد. خداوند بدو در سنين كودكي كتاب (حكمت علمي و نظري ) مي دهد.
يا يحيي هذا الكتاب بقوه و آيتناه الحكم صبيا
«سوره مريم، آيه 12»
اي يحيي اين كتاب را محكم بگير و در طفوليت او را حكمت و فرزانگي داديم.
درآيات قرآن ، هيچ رابطه مشخصي بين يحيي و صابئين ديده نميشود. تنها برحسب آياتي كه درباره شخصيت محبت آميز و حكيم گونه يحيي آمده، مي توانيم اخلاقيات صابئين مندائي با اخلاق يحيي (ذكر شده در قرآن) را در يك مدار قرار دهيم.
در هيچ جاي ديگر قرآن مجيد اشاره اي به نام كتاب يحيي و يا پيروان يحيي نمي شود. ديگر آيات قرآن اشعار دارند بر اينكه خداوند يحيي را بسيار دوست داشته و تا آن زمان هيچ پيامبري بدين شكل مبعوث نشده و بدين نام خوانده نشده است.
از فهوي آيات 12-1 سوره مريم استنباط ميشود كه مرام حضرت يحيي مبتني بر محبت و نيكوكاري و زهد و تقوي بوده و خداوند پيشاپيش مرگش و زندگي دوباره اش را (مثل عيسي مسيح) اعلام مي كند .
نتيجه
نتيجه بررسي واژه صابئين در قرآن و همچنين ارتباط يحيي و صابئين عبارت است از:
1- بيشترين و نزديكترين مصداق براي واژه صابئين در قرآن كساني هستند كه تعميد در آب از اساسي ترين اركان دينشان به حساب مي آيد.
2- معناي ميل از راه راست به راه ديگر نمي تواند معناي حقيقي فرقه صابئين در قرآن باشد. زيرا در اين صورت قرآن آنها را در زمره مشركان قرار مي داد.
3- صابئين در قرآن در رديف يهود و نصاري و مجوس و اهل كتاب به حساب مي آيند.
4- هيچ رابطه مشخص بين يحيي و صابئين در قرآن ديده نمي شود. بجز نوع اخلاق محبت آميز و شفقت گونه يحيي كه قرار بود در كمال صلح و دوستي و بدون خشونت پيام خداوند را ابلاغ نمايد . (آيات 12-1 سوره مريم)
از اين نقطه نظر اخلاق يحيي با اخلاق صابئين مندائي در يك مدار قرار ميگيرد.
ادامه دارد ....
پی نوشتها :
1- زبان آرامی یکی از کهنترین زبانهای سامی است که تعدادی از زبانهای زنده دنیا نظیر عربی و عبری از آن مشتق شده اند . این زبان ابتدا در بابل و آشور رواج داشته و بعدها در عهد هخامنشی زبان اداری و مکاتباتی دربار بود و بدین روی تعدادی از کتیبه های باقی مانده از هخامنشیان با خط میخی و به زبان آرامی نگاشته شده است . این زبان در تورات نیز کاربرد داشته و تعدادی از آیات سفر ارمیاء به این زبان نگارش یافته است . به طور کلی می توان این زبان را زبان بین المللی عهد کهن نامید چیزی مانند زبان عربی در دوره اسلامی و انگلیسی در زمان حاضر – البرهان
2- یحیی معمدان فرزند زکریای نبی و هم عصر عیسی (ع) بوده و از انبیای بنی اسرائیل محسوب می شود وی در کنار رود اردن توبه کاران را غسل تعمید می داد ( منابع مسیحی ) اما اینکه در متن اشاره شده که وی واضح غسل تعمید است صحیح نیست . اصولا پیش از یحیی و در دوره های قبل آب به عنوان مظهر پاکی مورد توجه بوده و شستشو با آن در برخی مذاهب نوعی فریضه مذهبی شمرده می شده است – البرهان