برگهایی از تاریخ نبیل – قسمت هشتم
دوستان سلام
با قسمت هشتم مقاله برگهایی از تاریخ نبیل در خدمتتان هستم و امیدوارم با ارائه نظرات علمی و دقیقتان مرا در ادامه این راه یاری کنید . پیش از آنکه به سراغ ادامه مقاله بروید ، باید نکاتی را برایتان روشن کنم که در حقیقت پاسخ به دوستی به نام کمال است که از سر دلسوزی این یادداشت را برایم نوشت :
" دوست عزيز من شما با بررسي كتاب تاريخ نبيل زرندي به كجا ميخواهيد برويد يعني وقت خود را تلف ميكنيد اين كتاب با اينكه از كتابهاي تاريخي اين فرقه ضاله محسوب ميشود اما از نظر تاريخي مردود و به افسانه نگاري شبيه است تا تاريخ بنده از اينكه به اين دقت مشغول نقد ان هستيد تقدير ميكنم اما حيف وقت شما جهت دريافت اصل موضوع اين كتاب به مقالات مرحوم محيط طباطبايي كه تماما در سايت بهايي پژوهي موجود است مراجعه كنيد "
در پاسخ به این دوست عزیز باید بگویم :
1- کتابی که شما به عنوان کتاب ضاله و مردود اعلام می کنید ، قدیمی ترین اثر مکتوب مورد تایید بهائیان است و ارائه آن برای خوانندگان ، آن هم به همراه اضافات و شرحها برای روشن شدن دید نسبت به مسئله بهائیت و مغالطات تاریخی شان – که همچنان نیز ادامه دارد – ضروری است .
2- بنده مقالات حکیمانه استاد محیط طباطبائی را خوانده ام ، اما منظور من از نگارش این مقالات ایجاد موازی کاری نیست ، جالب اینجاست که یک بهائی اهل آمریکا به همین اتهام – گرته برداری از استاد طباطبایی – مرا زیر شلاق اتهام و رد قرار داده بود . اگر دقت کرده باشید ، مقالات بیش از آنکه حاوی شرح بر کتاب اشراق خاوری باشد ، سعی دارد تا با بهره گیری از ماجراهای متن به بررسی حقایق فرقه بهائیت نیز مشغول باشد و در حقیقت رسالت اصلی این سلسله مقالات که زیر عنوان " برگهایی از تاریخ نبیل " به رشته تحریر درآمده ارائه شواهد تاریخ مستدلتری است که تا کنون چندان بدان توجه نشده است ودر این آشفته بازاری که فعالان این عرصه به جدال بیهوده فقهی با بهائیان مشغول هستند ، جای خالی ارائه آن به شدت احساس می شود .
اما مقاله این قسمت حاوی مطالب زیر است که امیدوارم مورد پسند شما واقع شود ، در ضمن از این پس برای راحتی دسترسی شما عزیزان به متن مقاله از درج لینک " ادامه مطلب " خودداری و تنها ادمه مقاله را در ذیل صفحه اول به شما عزیزان ارائه خواهم کرد :
- ماجرای باب الباب ( داستان دری که خود در ِ دیگری داشت !!!! )
- مغالطه بهائیت ! مقایسه اغنام عیسی ( ع ) در انجیل با گوسفندان حسینعلی نوری در بهائیت .
- علی محمد شیرازی ؛ مدعی نبوت یا مهدویت ( با تکیه بر استناد تاریخی نبیل )
- ....
موفق و پیروز باشید
البرهان
" خدا را شکر کن که بآرزوی خود رسيدی و از رحيق مختوم آشاميدی خوشا بحال اشخاصیکه باين موهبت فائز شوند " !!!!! ( ص 49 )
از کلمات قصار علی محمد شیرازی به نقل از کتاب تاریخ نبیل !!!!!!
ماجرای آن دری که خود درِ دیگری داشت !!!
سخنمان در اطوارهای بشرویه و اداهای علی محمد شیرازی متوقف ماند . خواندیم که علی محمد چگونه بشرویه ساده دل را به مکر خود فریفت و در یک جدال عاطفی ابلهانه او را اولین ایمان آورنده به خود شمرد . اکنون می خواهیم به ادامه ماجرا و تحلیل آن از زبان نویسنده کتاب " تلخیص تاریخ نبیل یا مطالع الانوار " یعنی اشراق خاوری بپردازیم ، تا که قبول افتد و که در نظر آید !
نویسنده پس از قضیه ایمان آوردن بشرویه می نویسد :
" شما اوّل کسی هستيد که بمن مؤمن شدهايد من باب اللّه هستم و شما باب الباب بايد ١٨ نفر بمن مؤمن بشوند باين معنی که ايمان آنها نتيجهء تفحّص و جستجوی خود آنها باشد بدون اينکه کسی آنها را از اسم و رسم من آگاه کند بايد مرا بشناسند و بمن مؤمن شوند آنوقت يکی از آنها را انتخاب ميکنم که با من در سفر مکّه همراهی کند. در مکّه امر الهی را بشريف مکّه ابلاغ خواهم کرد از آنجا بکوفه خواهم رفت. در مسجد کوفه امر الهی را آشکار خواهم ساخت. شما بايد آنچه امشب جريان يافت از همراهان خود و ساير نفوس مکتوم داريد و بهيچکس چيزی نگوئيد در مسجد ايلخانی توقّف کنيد و بتدريس مشغول شويد رفتار شما نسبت بمن بايد طوری باشد که رمز مستور را افشاء نکند مرا بهيچ کس معرّفی نکنيد تا وقتيکه بمکّه توجّه نمايم برای هر يک از مؤمنين اوّليّه تکليفی معيّن خواهم کرد و راه تبليغ کلمة اللّه را بآنها نشان خواهم داد. " ( صص 50 و 52 )
ماجرای این قسمت ما با اشارتی به این مصراع مولوی است که می گوید :
« بوالعجب من عاشق این هر دو ضد »
علی محمد شیرازی به بشرویه دستوراتی می دهد که همگی متناقض و درهم است ؛ اولا ً او خود را باب خداوند معرفی می کند و بشرویه را باب خود ! تا کنون نه خوانده و نه شنیده ایم که پیغمبری در شب ظهور دعوتش و در اولین ارشاد خود کسی را به سمت حاجب منصوب کند ! و عملا ً راه رسیدن خلق را به خود ببندد ! سبب چنین دستوری تنها در سه دلیل خلاصه می گردد :
1- ادعا کننده بار علمی و معنوی کمتری نسبت به ایمان آوردنده داشته و می خواهد خود را در زیر چهره انسانی معنون تر از خود مخفی کند .
2- ادعا کننده چنان شتاب زده و ناگهانی تصمیم به اختراع دین گرفته که بی مهابا و بدون فکر سخن گفته است .
3- طراحان ماجرا به دلیل وحشت از واکنش مردم نسبت به ادعا کننده سعی کرده اند تا به آزمون و خطا در این زمینه دست بزنند و اندک اندک او را وارد ماجرا کنند .
که البته دلیل سوم به حقیقت نزدیکتر می نماید .
گذشته از این مهمل ، نگارنده از زبان علی محمد می گوید که این 18 نفر ایمان آورنده به او در عین ایمان و اخلاص عقلانی که نتیجه تفحص و جستجوی فکری ایشان است باید او را ندیده و سخنش را نشنیده قبول داشته باشند و بشرویه حق ندارد از وی سخنی بگوید !! این نهایت بلاهت و بی خردی علی محمد شیرازی را می رساند ، که در آن واحد حماقت و خردمندی را با هم از مومنان به خود طلب می کند . آخر این چگونه ایمانی است که یقینش از بی یقینی حاصل می شود و دیدش از نابینایی ، شاید حسینعلی نوری نیز با الهام از همین دستور سخیف مجنونی به نام علی محمد شیرازی بود که بعد ها مردم را برای دیدن جمال مبارکش به کور شدن فرا می خواند و طالب بستن چشم بصیرت انسانی که یک شرط اهم در تفکیک انسان و حیوان است ، بود و می خواست انسانها از مقام اشرف مخلوقات به مقام شامخ گوسفندی ارتقاء درجه پیدا کنند !
یک نکته بسیار مهم :
بارها و بارها شنیده ام که بهائیان در اعتراض به اعطای درجه گوسفندی از طرف مخالفان ؛ بحث عیسی ( ع ) و اینکه او خود را در انجیل شبان معرفی کرده را پیش می کشند ، غافل از اینکه این دو بحث مع الفارقند . عیسی در انجیل شبان گله است ، بدین معنی که هدایت خلق را به سوی خداوند به عهده دارد و داستان شبان بودن او تاکیدی بر پیامبری و رهبری اوست و اغنام در کلام او تمثیلی از انسانهاست که تابع دعوت او خواهند بود ، اما در اعطای درجه گوسفندی حسینعلی نوری به پیروانش و کاربرد واژه اغنام الله در کتب بهایی ، تاکید بر گوسفند بودن پیروان است و نه پیامبری حسینعلی نوری !!!! شاهد اینجاست که در نوشتار های حسینعلی نوری و بعدها جانشینانش مکرر از واژه اغنام الله برای معرفی پیروان فرقه وی یاد می شود بدون آنکه متن نوشتار عملا ً در جهت ارائه یک نسخه جدید نبوی باشد ؛ این گونه استعمال واژه را حتی در نامه های معمولی سران بهائیت نیز می توان مشاهده کرد و از فحوای کلام آنان دریافت که تاکید آنها در کاربرد واژه " اغنام الله " بر خود پیروان فرقه است و نه تایید زعمای فرقه !!!
ادامه ماجرا ...
بگذریم ... علی محمد شیرازی در ادامه کلامش از مسافرت به مکه و سپس کوفه سخن می گوید که صد البته این نحوه نگارش خنده دار و مضحک است ، او به بشرویه می گوید : « در مکّه امر الهی را بشريف مکّه ابلاغ خواهم کرد از آنجا بکوفه خواهم رفت. در مسجد کوفه امر الهی را آشکار خواهم ساخت. » در باره این مسافرت شتابزده جای تامل وجود دارد . اصولا ً چه نیازی به این مسافرت وجود داشت ؟ حالیکه ظهور امر و تبلیغ آن اهمیت و سزاواری بیشتری برای توجه داشت و علی محمد می توانست ادعای خود را در همان شیراز بر همگان آشکار کند ، کاری که بعدها بهائیان کردند و شب ظهورش را عید گرفتند و ... ولی او با همه این احوال راه مکه را در پیش می گیرد . از طرف دیگر بابیان و بعدها بهائیان که دین اسلام را منسوخ شده می دانند چگونه و چطور این حرکت علی محمد شیرازی را پس از ادعای نبوت در برابر بشرویه توجیه می کنند ؟ چرا یک مدعی نبوت ابدا ً سعی نمی کند ظهور دین جدید را توسط خودش بر بیش از یکنفر آشکار کند و تازه تصمیم می گیرد به دو نقطه مهم سفر کند و بعد ادعای دین جدیدش را آشکار سازد ؟ قبل از هر سخنی باید یادآوری کنیم که در فرهنگ شیعی که علی محمد شیرازی مستقیما ً رودر روی آن ایستاده بود و در مبحث مهم و حیاتی امامت حضرت مهدی ( عج ) و ظهور او ، بر طبق احادیث راستین و جعلی – که صد البته علی محمد شیرازی به دلیل مشرب اخباریش به هر دو اعتقاد داشت – مکه و کوفه دو پایگاه اصلی حوادث دوران ظهور تلقی می شود و اصولا ً شیعیان آغاز ظهور آن حضرت را از مکه می دانند . از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم :
1- حرکت ادعایی علی محمد شیرازی – دست کم در ابتدای کار – ابدا ً معطوف به ادعای نبوت نبوده ، بلکه وی حداکثر در شروع حرکت و ادعایش برای خود مقام امامت عصر یا همان مهدی موعود در نزد شیعیان را قائل بوده است که آن نیز با توجه به ادعای باب بودن وی بعید به نظر می رسد ، اما به دلایلی که هنوز بدان نپرداخته ایم وی ناگهان رویه را تغییر داده و تصمیم می گیرد به جای باب امام عصر ، خود امام عصر باشد . از آنجا که مسئله مهدویت ، تنها در دیدگاه شیعه معنای حقیقی خود را داشته و در نگاه تشیع صاحب اهمیت ویژه و قداست است ، حرکت و ادعای علی محمد شیرازی مستقیما ً ایجاد یک جبهه نو در مقابل تشیع به صورت عام و ایرانیان به صورت خاص محسوب می شود که با توجه وضعیت مشاعر به هم ریخته وی – که از سخنان و نحوه سلوکش کاملا ً هویداست ! - برنامه ریزی چنین طرحی کاملا ً از او بعید است و ارائه چنین برنامه ای قاعدتا ً از جریان دیگری آب می خورد .
2- اصولا ً ادعای بهائیان مبنی بر بعثت نقطه اولی کذب محض است و نیز هر گونه ادعایی که در آن از تایید مثل حسینعلی نوری به میان آمده باشد . تاریخ به ما می گوید که رهبران ، چه پیامبر و چه غیر آن ، همواره جانشینان خود را از میان اولین گروندگان به آئین و یا نهضت خویش بر می گزینند و در این میان تنها ظاهرا ً تنها شیخیه ، بابیه و بهائیه هستند که مشربی خلاف مشرب فوق را در سلوک دنبال می کنند . بنابراین باید نتیجه گرفت که یا ادعاهای جانشینان مدعی از پایه کذب و دروغ است و یا تعیین جانشین در این گروهها ابدا ً در حدود اختیارات زعمای گروه نیست تا با بهره گیری از به اصطلاح وحی و یا لااقل عقل به تعیین جانشین بپردازند !!
3- با توجه به مورد اول باید گفت علت رغبت اولیه گروهی از برزگران محنت کشیده ایرانی و سایر اقشار به حرکت علی محمد شیرازی که هیچ گاه هم او را ندیدند ! به دلیل ادعای بابیت امام عصر و سپس دعوی مهدویت وی بوده است و نه ادعای نزول یک آئین جدید به دست او ؛ کما اینکه بشرویه – به نوشته نگارنده متن – پس از خروج از خانه باب ، در سکرات ابلهانه خویش و سرمستی و شعف بهت زده اش که از عقل سخیفش منتج بود می گوید :
" و صدای جبرئيل را که پنداشتم در من تجسّم يافته ميشنيدم که بخلق عالم ميگفت ای اهل عالم بيدار شويد، زيرا صبح روشن دميد. برخيزيد و از فيض ظهور و برکت امر الهی برخودار شويد باب رحمت الهی باز است. ای اهل عالم همه داخل شويد زيرا آن کسی را که منتظر بوديد ظاهر شد اينک پيدا و آشکار و شما را بخوان وصال دعوت مينمايد. " ( ص 54)
آیا در این جملات که در عهد محمد شاه قاجار و توسط یک شیعه متعصب و ساده دل و خطاب به مردم – البته در دل خویش – بیان شده است ، می توان برای واژه های فیض ظهور و یا منتظر ، بدون تصور نام امام عصر ( عج ) محلی از اعراب پیدا نمود ؟ خواننده مسلما ً بهتر از نگارنده بر پاسخ این سخن آگاه است .
ادامه دارد ...